تماس: [email protected]
منم به دست نفسهای باد آواره
به شهر رو به خرابی یاد آواره
میان نیمه ره سوی خانهی خورشید
به یک غروب دم اشتهاد آواره
گذرگهام همهی رودبارهای جهان
فسرده در سفر انجماد آواره
دوان به پشتِ قدمهای آفتاب گریز
در انتظار دم بامداد آواره
به دستگیری من گوش مرزها بیدار
و من به مفصل صفر بلاد آواره
تو نیز راندهییام از حریم خانهی خویش
درون برزخ سرد مراد آواره
عزیزالله آریافر