بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش، Sabz manesh Foundation
مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان و بزرگترین پایگاه ادبی شعر، معرفی شاعران ، طنز، ادبیات فارسی، داستان نویسی، مقاله نویسی، و واژه سازی میباشد.

تخیلات/ حاجی رحمت الله مسکین

به جز ذکر خدا مسکین ندارد

جوان بودم عجب مستانه گشتم

که دنیا شمع و من پروانه گشتم

بکـــردم خدمت مردان عالم

شنیدم حرف‌ها مستانه گشتم

سخـن‌ها من بگویم دانه دانه

ز شوق گفتنش دیوانه گشتم

بگــــویم چــند ورق ماند نشــانه

ز گفتن سر خوش و جانانه گشتم

تمام پند‌ها از حال این عصر

میان دوستان افســانه گشتم

بکـردم خان‌های نغـز و دلکش

به صحنش مهوش و دردانه گشتم

گـرفتم خانمـان نغز و زیبا

بدیدش بی‌خود و دیوانه گشتم

بزد مهر بتان آتش به جانم

گرفتار دو تن جانانه گشتم

تنیـدم تـار الفـت را به بـازار

ز دست عشق او چون شانه گشتم

متــاعی را ندیدم مـثل جـانان

که او شمع است من پروانه گشتم

شکایت می‌کنم از چرخ بی‌باک

ز دستم رفت و من بیگانه گشتم

خــــودم پیـــر و ضعیف و ناتوانم

به مثل طیر و وحش بی‌لانه گشتم

غم بیهوده‌ی دنـــیا کـــــشیدم

به هشتاد رفتم و بی‌مایه گشتم

اگر اهل خرد از من بپرسند

بگویم بی‌‌بر و ویرانه گشتم

به آب دیده و هم جسم پر درد

ز درد بیخودی بر خانه گشتم

به جز ذکر خدا مسکین ندارد

به فکر و ذکر او فرزانه گشتم

حاجی رحمت الله مسکین

 

ارسال یک پاسخ