تماس: [email protected]
حاضرند آنگاه که افسانه را برپا کنند/ نورمحمد نورنیا
ایستاده بر درش خورشید، در را وا کنند
پرده را باید که از این پنجره بالا کنند
پیش از آنکه سرمه بر چشمان تاریکی کشند
روشنی را دفن، پشت دیدهی یلدا کنند
دست باید شست از دیدهبهراهی، منجیان
حاضرند آنگاه که افسانه را برپا کنند
یک صدا از کوه باید آمده باشد برون
رو به سوی سنگ، از آن بعد واویلا کنند
آفرین بر باورشان که نمیریزد فرو
هر قدر با اشکشان یک عده استنجا کنند
بیدرختی سخت اینان را به درد آورده است
باید این بوزینهها یک غار را پیدا کنند
غار غار است این زمینی که پلشتیپرور است
دُم خود را میخورد، این مار را احیا کنند
از همان اول شده درگیر پرسش ذهنتان
من چرا آوردهام جای”کنیم”اینجا “کنند”؟
نورمحمد نورنیا