بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش، Sabz manesh Foundation
مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان و بزرگترین پایگاه ادبی شعر، معرفی شاعران ، طنز، ادبیات فارسی، داستان نویسی، مقاله نویسی، و واژه سازی میباشد.

حق شادی در یلدا و کریسمس/ پروفسور حسن امین، فیلسوف و حقوقدان

فیلسوفانه در نگاه به واپسین شب پاییز و جشن یلدا (میلاد مهر) در حوزه فرهنگی ایران بزرگ و به فاصله چند روز کریسمس (میلاد مسیح) در فرهنگ غرب، به خود می گویم که چنین شب و روزی، هفتاد و چهار بار در زندگی من و میلیون ها بار در عمر کره زمین تکرار شده است. پس چه جشنی؟ چه سروری؟
طبیعت کار خودش را می کند. یعنی اگر جشن چله بزرگ در پایان پاییز و با جشن نوروز در آغاز بهار مطرح است. اینها جشن های فصلانه ای است که با توجه به شرایط مغیرهای فصول سال و سرما و گرمای هوا در روزگاران کهن برنامه ریزی شده است؛ آن هم در پیوند با اقتصاد شبانی، کشاورزی و باغداری. آری، این طبیعت و شروع فصل سرما در جغرافیای نیاکانی ما بوده است که چله بزرگ و طولانی ترین شب سال را برای اجداد ما مهم می داشته است. در آن روزگاران، زندگی همه مردم، تحت تاثیر مستقیم اوضاع طبیعت بوده است. امروز دیگر، چنین نیست. با کشف الکتریسیته، شب های ظلمانی هر چند طولانی شبیه روزهای روشن شده است.
زندگی در کلان شهرها و معماری بهتر و امکانات تغییر دلخواه گرمایشی و سرمایشی، سهولت گردشگری و سفر و تغییر محل زندگی به تناسب فصل از کلان شهر هابی مانند تهران مثلا به شمال و کیش، یا حتی خارج از ایران، فلسفه اولیه وجودی جشن های فصلی، از بین رفته اند و این جشن هاجنبه نمادین و فرهنگی یافته اند. اصلا مهاجرت و سفر از نیم کره شمالی به نیم کره جنوبی، اعتدال ربیعی و خریفی را تا حدی برای ایرانیان مهاجر مثلا به استرالیا نامفهوم کرده است .لذا جشن های فصلی و سنوی مانند چله / یلدا و نوروز جنبه نمادین و فرهنگی پیدا کرده است.
جشنهای فصلی یا ماهانه دنیای باستان، بعدها با باورهای دینی هم آمیخته شده است. شب چله شده شب میلاد ایزد مهر در کیش مهری یا میترابیسم و بعد که آیین مهر به امپراطوری روم راه یافته است، مسیحیان، با چند روز اختلاف، به همین جشن یلدا عنوان زادروز حضرت عیسی یعنی کریسمس داده اند.
از سوی دیگر، اقوام و ملل مختلف حهان، هر کدام جشن ها، سنت ها و آیین های خودشان را دارند که البته از منظر کثرت گرایی فرهنگی بسیار محترم و معتبر است، اما از نگاه فلسفی، به لحاظ اعتبار زمان و مکان، به ذاتی نبودن این اعتباریات دامن می زند. همین کریسمس در کلیسای ارتودوکس در شرق، در تاریخی دیگر دور از یلدا و کریسمس یعنی زمانی متفاوت با کریسمس کاتولیک ها و پروتستان ها در غرب، جشن گرفته می شود.
گذشته از این تفاوت ها، حتی افراد در همین روزها مثل یلدا یا کریسمس، شادی و سوگ شخصی و خانوادگی یا قومی خودشان را دارند. کسی ممکن است در شب یلدا یا روز کریسمس در سوگ عزیزان عزادار باشد و دیگری ممکن است روز عاشورای ما در فرهنگی دیگر عروسی کند!
امثال من فلسفه دان یا فلسفه باف این وسط چه کاره ایم؟؟ فیلسوفان بدبین و شکاک همانند خیام این اعتبارات و این جشن های ساده انگارانه و دل خوش کن را به مسخره گرفته اند. ناصر خسرو قبادیانی در رابطه با نوروز گفته است:
شصت سال آمده نوروز مرا مهمان
جز همین نیست اگر ششصد بار آید
یکی از متأخران هم گفته است:
نوبهاران که غم ز دل نبرد
با شتا و خریف یکسان است
سودی از دیدن مکرر نیست
گرچه خورشید و ماه تابان است
خلاصه از نگاه فیلسوفان بدبین، تکرار و گذشت چله بزرگ و کوچک یا یلدا و کریسمس، و لو نام جشن داشته باشد، نشانه ای از گذشت عمر عزیز و از دست دادن فرصت و نزدیک شدن به پایان زندگی است. اما من فیلسوف بدبینی نیستم و مخصوصاً وقتی شوق بچه ها برای بابا نوئل و خاطرات بچگی خودم از شب چله و نوروز را مرور می کنم، می گویم: نیک است که همه در گزینه های روزمره، بین خوب و بد با در بدبینانه ترین نگاه فلسفی، بین بد و بدتر و پوچ و پوچ تر، یکی را انتخاب کنیم! بدبینی، انزوا و اعتزال ما دردی را دوا نمی کند. شادی و سرزندگی، یکی از حقوق هر انسان زنده است و ما خود بیش از هر کس و هر نهادی به برخورداری از این حق، محق و به تکلیف ایجاد مقدمات و مقارنات یک زندگی شاد مکلفیم.
به زندگی و زندگان بپیوندیم. اگر یلدا و اگر کریسمس و اگر عید فطر و عید قربان یا سیزده رجب و نیمه شعبان بهانه ای برای شاد زیستن و شادکردن دیگران به دست می دهد، در بدترین شرایط هم بهانه برای شاد بودن را از دست ندهید. در کنار خانواده و دوستان یا حتی در فضای بیرون در میان دیگر مردم، ساعتی چند خوش بگذرانید. به قول حافظ: هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار! یا به قول سعدی:
کنون که امکان گفتار هست
بگوب ای برادر به لطف و خوشی
که فردا چو‌ پیک اجل در رسد
به حکم ضرورت زبان درکشی

حسن امین
گلاسگو، ۲۱ دسامبر ۲۰۲۲ شب یلدای ۱۴۰۱

3 نظرات
  1. Sabz Logo
    جهانکده می گوید

    با سلام و احترام- سروده ای از دیوان دکتر مظفر جوینی تقدیم به شما به مناسبت شب یلدا:

    شب یلدا 58
    شب یلدا شده آن لحن گهربار کجـاســت ســــــاقیـا آن قــــــدح آینه کردار کــجاســت
    ســــــیـنه ام گشته فـراخ از نفس عطرنسیـم آن که در سیـنه دلم کرده گرفتار کجاســت
    خوش بود دلبر شیـرین که به بالیـن آید بر دل ناخوش من چشم پرستـار کجاســت
    مجـلس نــــوـش دلـم در شــب یلدا روشن غنچه ی لعل لب و شربت گفتـار کجاســت
    دلخوش ازعشق تو شد سیـنه ام از بانگ ازل جان فدای غـم تو ، ناوک خونبار کجاســت
    شـــــــد حلال دل من مستی هنـگام ســحـر سـا قی میـکده و حـافظ اسرار کــــجاســت
    عـاشق ســــــوخته دل در شب وصـل رخ یار چشم شهـلا بگشود ،آن بت عیّار کجاســت
    تار زلف سیهـش راهبـر این شـــــــب تار پــرده ی نای مرا پرده زن این بار کــجاســت
    چشـم دل محو تـــــو و مــاه شـب اول دی همـدم خــلوت دل ، نازک رفتـار کجاســت
    ای” مظفـر” بگشا گوش دل و چشـم خـرد
    طـالع عیش تو را دولت بیـدار کــــجاســت
    ( مظفر جوینی، تهران – شب یلدا 30 / 9 / 1395 )
    ( سروده ای از دیوان دکتر مظفر جوینی – موسسه علمی فرهنگی جهانکده)

  2. Sabz Logo
    موسسه علمی فرهنگی جهانکده می گوید

    تدبیر گره (به یاد داستان زیبای جناب مولانا و شاعره گرامی پروین اعتصامی)
    از چه رنجی تو ز سـلطـان وجـود
    صـد گره نگشود واین یک را گشود
    گنـدمت ریــزد که زر پــیـدا کنی
    تا بــدانی آن که تدبیـرش چه بود
    تا ببینی رحمـــت انـــدر مـحـنتش
    بـس غـبار از چشـم دل بایـد زدود
    گـر نبینی اخـتـری بــر روزنی
    بین تو بس اختر که در تـشت کبود
    آن که پـــنـداری فـــراز گنبد است
    حاضرست بررشته ی هر تار و پود
    چــون بــپیرایـی قفـس با هــر نفس
    بــر دلــت مـستانه می آیـد فـرود
    (مظفر جوینی، “ترنم وصال به سرچشمه کمال- دفتر هشتم”، موسسه علمی فرهنگی جهانکده)
    عید فطرت های پاک بر همه عزیزان و فارسی زبانان نژاده و پاک طینت مبارک بادا.

  3. Sabz Logo
    موسسه علمی فرهنگی جهانکده می گوید

    ای مظفر جوینی:
    ای ظــفرمـند دانــــش و عــــزت ای که عــمــری نـهاده بر حکـمت
    ای گـــرفــته اصــالت از احــمد ای به تـعلــیم و تـــربیت ســـرمد
    صـــاحب کــرسی عــلوم و فـــنون رود دانــش به جـــانب جـیحـــون
    خــاک زرخــیز پهن دشــت جوین گـــشته خَـمـَّرْتُ طيـنَةَ فی کـونین
    عـــالــمی از تـــبار شــمس الـدین بـــومـظـفر عـــطام لک بـــهدین
    شـــرح حـــال جــهانگــشا جـنگیز جـــوی خون شـد ز ظلم او ســبریز
    فـــتح بـــغداد با هـــولاکــوخــان گشـت فــرمـانروای خــوزســـتان
    نـاجـــی گــنج قــلـعه ی الـــموت کـــتبی قیـــمتی تــر از یــاقـــوت
    نـــهر بـغــداد از او بــوَد جـــاری بـــاقی الصالحـات از او ســــاری
    کـــرد ارشـاد قــوم ظلم و جـهول پتک انـدیــشه زد به فــرق مغــول
    رکن الســلام مـا ، امــام الحـــرمین صـــاحب آثـار و نشــرهُم ســبعین
    وان نــگارشـــگــر نــگارســـتان مـعـین الــدین و نـــشر او آســـان
    وارث ایــن هــمه مـظـفـر شــد به جـــوین افتخـــار دیگـــر شــد
    مــولکول هـا و ذره هــای نهـــان نـــزد آن تــیزبین شـده است عـیان
    ای موالـف ای مصــنف ای دبیــر از طـــعام عـلــم ســیری ناپــذیــر
    علـم نشناسـد همی مــرز و ثـــغور در پی دانــش تـو عـــاری از فــتور
    این ســـخن گـفته ناصـــرِ خــسرو پـــند او را ز جــان و دل بـــشنو
    نخـــل علمت چـو گـشت باروری دان که بـــر طـرز چـــرخ نیلوفـری
    این تــــویی آن درخــت دانــشور خیل لب تشـــنگان چــشیده ثــمر
    بحـــر مـــواج پــــُرتلاشـــی تـو نیـک ذات و نکـومـــعاشـــی تـــو
    حُســـن هـــنجار و با وقـــار تـویی بــاغ اندیــــشه را بــــهار تـــویی
    در شــــب تـیره شمس اظــهر تــو جیــش بد کیــش را مـظـفـّر تـــو
    روزگارت طـــویل و خـــرّم بــاد نـــزد ربّ جـــلی ، مـکـــرّم بــاد
    ———– ———————
    یار دبستانی:
    مــن خُــردتــرین یار دبســتان شـــمایم بر ســفره ی پُر عــاطفه، مهمان شــمایم
    مهــتاب گذر کـــرده از ایـــوانِ محبت مــــرغ ســـحرم تا سرِ پیــمان شـمایم
    آرام دل غـــمزده ام لطف شـــما بـود مــرهون و دل آسوده ی احسان شـمایم
    سوسو نــزن از کوچه ی تاریک رفاقت عمریست در این معرکه برخوان شمایم
    در عهد شـما بسته شده این دل پُر خون گـــر سر بـــرود باز به پیـــمان شــمایم
    ای کاش شـــود معـجزه ای تا که ببـینم مثــل غــزلی در دل دیـــوان شــمایم
    بـــر ســـفره احــسان رقیـــبان نــنشینیم چـون حاتمی و یکسره بر خوان شـمایم
    هم سـروری و ســرو گلستان وجــودی همسایه طبع خوش و جــوشان شــمایم
    هُد هُد به غـزل خوانی دیوان تو مشغول مـن مـــانده به بسم اللّه قــرآن شــمایم
    در خــوان غزل خوانی تو هیــچ نـدارم
    مـن خُـــردتــرین یـار دبستان شــمایم
    ( سید مهدی زرقانی، 23/3/1402، به مناسبت نکوداشت دکتر مظفر جوینی )

ارسال یک پاسخ