خاطرات مبهم/ احسان محصوری
غمگین و دلشکسته و زارم بدون تو
درمانده ای که چاره ندارم بدون تو
تقصیر توست اینکه خرابِ زمانه ام
در اوج نئشگی چه خمارم بدون تو
یک دفعه رفته ای که بریدی قرار من
من لحظه های قبلِ قرارم بدون تو
حس میکنم کنار تو فرهاد بوده ام
شد تیشه تیشه گوشهِ کنارم بدون تو
دنیا برای من شده زندانِ وحشتم
در هر دقیقه فکر فرارم بدون تو
رویای هر شبم شده آن خاطرات تو
من خاطرات مبهم و تارم بدون تو
بغضی گرفته راه نفس را که میکشد
آخر رسیده ام به مزارم بدون تو
✍🏼#احسان_محصوری