تماس: [email protected]
خلسهی آفتاب/ شهناز مقدم
این روزها
دچارِ خونریزیهای شدیدی ست
همهی شعرهایم
بگذار ننویسم
از چه و چههایی که
از ابرهای سرخ
بر سینههای سنگین
می بارد
در شعرِ بعدیام برایت
از سرخیی گل
از پرشِ های دمادمِ گنجشگ ها
برشاخه ها ی تُرد
از پروانه ای سفید
در فاصلهی بود و نبود
خواهم نوشت
از گلی که بوی شب میداد
از نجابت زنبق
که خودش میداند
چگونه در کوهپایهها
لذتِ چُرت نیمروزش را
با صدای آب
در خلسهی آفتاب
شهناز مقدم