تماس: [email protected]
دلنوشتهی از: حبیبه نرگس نیرومند(عضو بنياد جهانی سبزمنش)
از دلنوشتههای اعضای بنیاد جهانی سخنگستران سبزمنش
به وصف چشمانت
و لبخند کدرشدهی من
به جوجه کلاغهای که خبر سبز شدن کاجها را میدهند
و خرمالوهای که نرسیده میان دستانم رنگ میگیرند
به تو
به تو
به مردهگانی که حالا خوشبختترین مردمان این دیار اند
بی سر وصدا و پر از سکوت،
به مردی که بابا میخواندیم
اماّ
مهُر بیآبروی زد بر پیشانی کشور،
به پیکرهای خستهی سپاهیان که مظلومانه جان باختند
به اشکهای مادری که هنوز چشم در راه فرزندش است.
به آه و نالهی پدری که با خون پسر شهیدش وضو میکند،
به خندههای عمر و سلوا
که کودکانههایشان میان شوخیهایشان میگذرد و نمیبینم
به چهلویکروز نیامدنت که بغض میشود
به کینههای که غرقمان میکند
و دلتنگیهای که انگار کسی مردهُ
به بحرانهای نادانی که ریچادر فولر جار میزند
به ناامیدی غربت خواهرم و گریههای سنگینش
به اشتباهات آگاهانهات
به خوبیهای که دیده نشد
به مهربانیهایم که از خاطرات حذف شد
به آدمهای که در تنهایی به پوچی رسیدند
به آرزوهای که با گریه در دل خاک دفن شدند
و به یقین که یکروز ثبت میشویم در کتاب تلخ و تاریک تاریخ .
دلنوشتهی از: حبیبه نرگس نیرومند(عضو بنياد جهانی سبزمنش)