بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش، Sabz manesh Foundation
مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان و بزرگترین پایگاه ادبی شعر، معرفی شاعران ، طنز، ادبیات فارسی، داستان نویسی، مقاله نویسی، و واژه سازی میباشد.

روایتی از: خانم مهناز محمودی(نویسنده، شاعر و عضو فعال بنیاد جهانی سبزمنش- ایران)

چند سال می‌شود که من عضو بنیاد جهانی سبزمنش هستم، سبزمنش بنیاد ادبی پویا و سرزمین سبز جوانه‌های شعر پارسی از پارسی‌زبانان سراسر دنیاست.

خانم مهناز محمودی یکی از شاعران برجسته و قلم بدست سرزمین زیبای ایران می‌باشد.

خانم مهناز در ۱۷ مهرماه سال ۱۳۵۲ خورشیدی در شهرستان رودسر استان گیلان کشور ایران چشم به جهان گشوده است.

این بانوی فاضل از ایام کودکی علاقه خاص به شعر و ادبیات پارسی داشته و توانسته است در  ۱۴ سالگی اولین شعر خود را بسراید.

درجه تحصیلی بانو مهناز در بخش کارشناسی ارشد ادبیات/ دبیر می‌باشد.

بانو مهناز دیدگاه شخصی خود را در مورد کارکردهای بنیاد جهانی سبزمنش این گونه می‌نویسد؛ چند سال می‌شود که من عضو بنیاد جهانی سبزمنش هستم، سبزمنش بنیاد ادبی پویا و سرزمین سبز جوانه‌های شعر پارسی از پارسی‌زبانان سراسر دنیاست. تشکیل این نهاد فرهنگی زنجیره‌ اتصالی پارسی‌زبانان از کشورهای دور و نزدیک می‌باشد. با سپاس از همکاران خوب سبزمنش به ویژه دکتر بسم الله شریفی بابت ایجاد قرابت بیشتر فرهنگی و دوستی عمیق‌تر بین دو کشور فرهنگی و علم پرور.

تاکنون سه کتاب مستقل بانو مهناز  چاپ شده و در دسترس دوستان اهل قلم و کتاب قرار گرفته است.

۱- سال ۹۵ (میخک‌های سرخابی) اشعار کلاسیک.

۲- سال ۹۷ (بابونه‌های سپید) اشعار سپید.

۳- سال ۹۸ ( کنارت مهربانتر می‌شوم) مجموعه غزل.

گردآوری چاپ مجموعه رباعی از رباعی‌سرایان پارسی‌گو که چند شاعر از افغانستان هم شرکت داشتند به اسم (گیلاسها رسیده‌اند) و حضور در بیش از بیست کتاب مشارکتی مربوط به شعر می‌باشد.

آرزوی خانم مهناز برای افغانستان: آرامش، آزادی، ساختن کشور آباد به کمک یکدیگر و پرهیز از جنگ‌های داخلی و تعصبات مذهبی می‌باشد.

نمونه شعر مهنازمحمودی

نقش خدا

در انتظارم دست‌هایم را بگیری

با مهر خود نقش خدایم را بگیری

 

دور ضریح چشم‌هایت زائرم تا

با گوشه‌‌ی چشمی‌ شفایم را بگیری

 

گم می‌شوم در ماسه‌بادی‌های ساحل

شاید سراغ رد پایم را بگیری

 

شال مرا باد از سرم انداخت باید

ابریشم موی رهایم را بگیری

 

در بلبشوهای بلاخیز زمانه

ایکاش دست بینوایم را بگیری

 

می‌میرمت اما تو از روی تجاهل

در فکر اینی خون بهایم را بگیری!

 

بستم اگر بار سفر دیگر نباید

دنبال عطر آشنایم را بگیری

 

گزارش از: ادیبه حسن زاده

 

ارسال یک پاسخ