تماس: [email protected]
زهرا حکیمی بافقی(الههی احساس)
زهرا حکیمی بافقی (الههی احساس)
نام پدر: سیّد حسین
سال تولد: ۲۴ مردادماه ۱۳۴۶
زادگاه: یزد
زیستگاه فعلی: اصفهان
تحصیلات: کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی
دستاوردهای هنری، فرهنگی و پژوهشی:
_دبیر بازنشستهی آموزش و پرورش ناحیه۲ اصفهان.
_ تدریس خصوصی دروس ادبیات فارسی.
_نویسندگی و همکاری پراکنده با بنیاد شهید اصفهان در نگارش شرح حال شهیدان.
_ شاعر؛ نویسنده و ترانهسرا؛ دارای ۱۳ اثر به چاپ رسیده و ۶ اثر آماده به چاپ.
_ پژوهشگری و نقد ادبی.
_ ویراستاری ادبی.
_ معرفی اشعار سرخابی همراه با نمونههایی چند، در کتاب آوای احساس.
_ معرفی متفاوت انواع قالبها و اشعار و ترانههای تصدیری همراه با نمونههایی چند، در کتاب نوای احساس.
* لیست مشخصات آثار به چاپ رسیده:
۱_ خانواده در شاهنامه، اصفهان: بهچاپ، ۱۳۹۱.
۲_ راز و نیاز، اصفهان: شهید فهمیده، ۱۳۹۲.
۳_ آدینهی انتظار، اصفهان: شهید فهمیده، ۱۳۹۲.
۴_ دلنامهها و آفریننامهها (توصیفی از شهید و ترسیمی از خط سرخ شهادت به نثر ادبی) اصفهان: آشیانهی برتر، ۱۳۹۴.
۵_ ایثار در خیبر (یادمان شهید مجید سعادتجو) اصفهان: دارخوین، ۱۳۹۵.
۶_ صدای پای احساس (دلسرودههای احساسی) اصفهان: دارخوین، ۱۳۹۵.
۷_ گلهای سپید دشت احساس (۷۰۰ قطعه دلسرودهی کوتاه و سپید) اصفهان: دارخوین، ۱۳۹۷.
۸_ آوای احساس (۲۶۰ غزل، همراه با معرفی اشعار سرخابی) اصفهان: نقش نگین، ۱۳۹۸.
۹_ دلگویههای بانوی احساس (۱۱۷۰ کوتاه کلاسیک، همراه ۶۶۶ تک بیت پراکنده) اصفهان: کاشف علم، ۱۳۹۹.
۱۰_ ققنوس احساس (۱۷۹ قطعه شعر به چهار قالب: مثنوی؛ مثنویغزل؛ غزلمثنوی و چهارپاره) اصفهان: کاشف علم، ۱۳۹۹.
۱۱_ نوای احساس (۳۴۰ غزل، همراه با معرفی اشعار تصدیری) اصفهان: کاشف علم، ۱۳۹۹.
۱۲_ ترنّم احساس (۸۷ ترانه، ۶۴ سرودهی کلاسیک و ۳۰۰ دلسروده) اصفهان: کاشف علم، ۱۳۹۹.
۱۳_ نگارگران قاموس ایثار (یادمان جمعی از شهدای والامقام اصفهان)، اصفهان: دارخوین، ۱۴۰۰.
نمونههای اشعار زهرا حکیمی بافقی (الههی احساس):
۱
پدر رفتی و آتش بر دلِ زارم نهادی
به قلبِ خستهاحوالم غمی صد ساله دادی
نمیدانم چگونه، بازگویم حالِ دل را
چگونه، وصف سازم بی تو دردِ سینه آقا
چه سان گویم که بعد از تو، نمانده، در دلم شور
نگشته، شادمانی با نمِ جامِ دلم، جور
به زیرِ چکمهی غم شد گرفتار این تنِ زار
عذابِ غصّهها شد بر سرای سینه آوار
از آبِ چشمِ نمناکم شده، سرریز قلبم
شده، نقشی بر آب آمالِ جانِ خسته هر دم
بدونِ تو، دلم تنگ است و خشکیدهست رویام
گرفته، نقشِ ماتم را نگینِ جامِ دنیام
گرفتارم میانِ بسترِ داغِ نهانم
نمیروید گلی در لابلای باغِ جانم
نمیخواهم که بعد از تو، ببینم سبزه در راغ
دلم دارد چو آلاله، به نبضِ قلبِ خود، داغ
چراغِ شادیاَم خاموش شد، از دردِ این داغ
شده، رنگِ تمامِ روزهای جان، چنان زاغ
به مانندِ هزاران لالهی بیتاب و غمدار
زده، آتش به جانم داغِ فقدانِ تو بسیار
زمستان گشته نبضِ فصلهای زندگانیم
بهاران رفته از نامنتهای زندگانیم
هزاران بغض خفته، در گلوی حسّ جانم
هزاران درد بسته، راهِ شادیِ نهانم
نمیبینم به جان، خوشتابیِ رویای رنگین
نشسته، در دلم بیتابیِ غمهای سنگین
شکسته، در گلویم رویشِ غوغای شادی
و بسته، آه، راهِ خیزشِ آوای شادی
به هر دم که: کنم، از مهربانیِ دلت یاد
تمامم میکشد، از فرطِ هجرت، سخت فریاد
ز بس، از هجرِ رویت، چشمِ جان در خون نشستهست
نهانم راهِ شادی بر جهانِ خویش، بستهست
پدر بودی مرا همدم میانِ لحظهی غم
ببین حالا چه سان غمها نموده، پشتِ من خم
بیا؛ پشت و، پناهم شو، دگر باره؛ پدرجان
و یارم شو، میانِ بسترِ غمهای پنهان
نما رحمی به حالِ قلبِ بیتاب و، شکسته
بده، آرامِش احساسِ دلِ در غم نشسته
زهرا حکیمی بافقی (الف_احساس)
پیشکش به روان آقای خلدآشیانم:
سیّد حسین حکیمی بافقی
🌷🌷🌷
۲
در نبودت، دلِ من، واله و شیدا مانده
فاش شد، غصّهی دل؛ یک دلِ دروا مانده
تکّههای تپشِِ قلبِ مرا میبینی؟
تکّه تکّه، دلِ من، بی تو، به هرجا مانده
بی تو اصلا، نفسی نیست مرا؛ میدانی
نفسم، نیست شده؛ عاطفه امّا، مانده
رفتهای، از برِ من؛ عاطفهی احساسم
همچنان، در عطشِ بوسهی فردا مانده
بی تو انگار، که صبحی، ندمد، از مشرق
بی فروغِ رخِ تو، مهر، به اعمی مانده
کاش، یک بار، به خوابِ دلم آیی؛ افسوس
داغِ تو، در تپشِ سینهی «زهرا»، مانده
زهرا حکیمی بافقی (کتاب نوای احساس)
تقدیم به روان آسمانی مهربان مادرم.
🌷🌷🌷
۳
دوباره، عشق جاری شد، میانِ من؛ میانِ تو
سرای بیقراری شد، نهانِ من؛ نهانِ تو
درونِ عشق، میسوزد، سراپای وجودِ من
جنونِ شوق میجوشد، میانِ بازوانِ تو
دلت با دستگاهِ مهربانیها، هماهنگ است
سرودِ مهر میخواند، نوای بس، روانِ تو
به گوشم میرسد، با شور، آوازی جنونآمیز
سراسر، موجِ جان است آن، صدای نغمهخوانِ تو
کتابی ناب را ماند، دل و، ژرفای احساست
وَ میآموزد عشقی پاک، فرهنگِ زبانِ تو
اگر روزی بمانم، در جنونِ معنی مهرت
شود تعبیر، نبضِ جان، به دستِ مهربانِ تو
میانِ جدولِ سرشار، از گلواژههایی ناب
معمّای محبّت، میشود حل، با بیانِ تو
عسل میریزد از، شهدِ لبانت، در پگاهِ مهر
چه شوری دارد آن، گلبوسه از، شیرینلبانِ تو
دوباره، میکنم تکرار، حرفِ نبضِ جانم را
نفسزا میشود، این کار، با مهرِ عیانِ تو
درونِ دستهایت، زندگی دارد، سرورِ دل
تمامِ حسّ جان مانده، میانِ بازوانِ تو
پرانتز باز کن، دستانِ مهرت را، برای من
که تا، احساس گیرم، از صفای بیکرانِ تو
زهرا حکیمی بافقی (الههی احساس)
کتاب آوای احساس، اصفهان: نشر نقش نگین
🌸🌸🌸
۴
بسترِ آغوشِ تو، چون خانهی من میشود
چشمِ قلبم، با صفای مهر، روشن میشود
آتشِ مِهرت، به جانم، چون زبانه، میکشد
داغتر، جامِ دلم، از هرچه گلخن میشود
پرتوی میافتد از، امّید، بر شورِ نهان
حسّ جانم، بهترین احساسِ یک زن میشود
میشود در من شکوفا، وجد و حالِ تازهای
در دلم، هردم محبّت، پرتوافکن میشود
بوسه بوسه، مهربانی، از لبانِ غنچهات
نقشِ گلهای عطش، دامن به دامن میشود
زایشی پرمهر میگیرد دلم، با بوسهات
التهابِ بغض، در قلبم، سترون میشود
باش تا هموارگیهای تپشهای جنون
چون که دل، با بودنت، زیبا چو گلشن میشود
زهرا حکیمی بافقی (کتاب نوای احساس)
🌸🌸🌸
۵
یک بار دلِ من را، پیشِ دلِ خود خوانی
یک بارِ دگر، امّا، با جور و جفا رانی
احساسِ نهانم را، میفهمی و میدانی
ماندم که چرا هر دم، با مهر نمیمانی؟!
از جاریِ اضدادت، در جامِ روانِ من
گاهی، به سرِ آبم؛ گه آتش و گاهی باد
آباد شود قلبم، گاهی به نگاهِ تو
با تیرِ غمت هم گه، حسّم رود از، بنیاد
صد ناوکِ غم بخشی، احساسِ مرا؛ وقتی
جویای گلی شاد است از نای نهانِ خود
وقتی که گلِ قلبم، مایوس شود در غم
باز عاطفهات من را، آرد به جهانِ خود
گاهی عطشِ دل را، از خویش کنی دور و
گه تور کنی قلبم، با چشمکِ جادویی
اینقَدْر تناقض را، کردی به رگم جاری
کاُمّیدِ دلم دیگر، پرپر نزند سویی
انصاف نباشد که، اینگونه مرا خواهی
یک جسمِ معلّق در، طوفانِ دلِ دریا
با اینهمه گردابِ پیچیده به گردِ جان
آرامشِ محضی شو، در بسترِ رویاها
در شورشِ آشوبِ جاری به رگِ دنیا
حسّ تپشِ دل را، سرشارِ عطش بِنما
تا عاطفهام با تو، خوشدل شود از، مهر و
اینگونه نگردد دل، سرگشتهی بیرویا
زهرا حکیمی بافقی، (کتاب ققنوس احساس)
🌸🌸🌸
۶
کاشکی میتاخت بر شطرنجِ دل، شبدیزِ مهر
مات میشد بانوی دل، با دمِ پرویزِ مهر
کاش میشد کامِ جان، شیرین از آن، گلبوسهای
کز لبِ گلگونِ تو، میریخت بر کاریزِ مهر
کاش؛ امّا کِشتنِ این کاشها را سود نیست
در دلم رویا شده، دنیای شوقانگیزِ مهر
گرچه جانم کرده باور، منتهای مهر را
لیک راهی نیست تا، آغوشِ عشقآمیزِ مهر
بستری کو تا دلم، احساسِ زیبایی کند
هر دم از، حسّ ترِ آرامشِ سرریزِ مهر؟!
گر بهارِ بوسهات، دل را شکوفا کرده بود
غنچهی قلبم نمیشد خشک در پاییزِ مهر
در خیالم دیدهام تنها گلِ آغوش را
در خیالم چیدهام، گلهایی از پالیزِ مهر
ورنه حسّی؛ التهابی را نبخشیدی به من
از دمای شورِ هُرمافزای تند و، تیزِ مهر
زهرا حکیمی بافقی، (کتاب نوای احساس)
🌸🌸🌸
۷
بانوی احساسم
به مهرت میسراید
نغمههایی را
که همواره میشنوی
از بانوی کوه عشق
زهرا حکیمی بافقی، (کتاب گلهای سپید دشت احساس)
🌸🌸🌸
۸
دلم میخواهدت؛ مانندِ وقتی
که نبضت در درونم پلک میزد
تمامِ قطرههای حسّ دل را
چو مروارید، روی سِلک میزد
همان وقتی که احساست، دلم را
به مرزِ شورشِ رویا رسانید
جنونِ موجِ بیتابِ عطش را
به ژرفای دلِ دریا رسانید
به یادِ آن زمانهای پر از مهر
بزن چشمک؛ ببینم باز هستی؟
برای عشقورزیهای ممتد
هنوز آمادهی پرواز هستی؟
زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)
🌸🌸🌸
۹
تو وُ حالِ پُر از، احساسِ مبهم
تمامِ لحظههایت غرقِ ماتم
عسلبانو چه طعمی دارد این عشق
که با دل میچشی آن را دمادم
زهرا حکیمی بافقی (کتاب دلگویههای بانوی احساس)
🌸🌸🌸
۱۰
با آبِ تبِ عاطفه احساسم داد
رودِ تپشی به شاخهی یاسم داد
رنج از، دلِ شطرنجِ دلم برد و سپس
با شطّ نفَس، برگِ دلِ آسم داد
زهرا حکیمی بافقی (الف_احساس)
دل پاککتون پر از عششقو لب لعلتون پر از شعر برقرار و پاینده