ساحل دریا/ شاعر خواجه/ سمرقند/ ازبیکستان
بیا با تو نشینم لحظهای در ساحل دریا
که یک دم با تو راز دل بگویم با دل دریا
کنار آب دریای روان خوش رنگ و بو دارد
روان تازه افزاید به دل آب و گل دریا
به مدّ و جذر از خود میرود بیرون به بیسویی
نمایان نیست در گیتی قرار و منزل دریا
به قعر آب سافش مرورید عشق میرخشد
بود لبریز از گنج جواهر محمل دریا
مرا شعر خوش است آب روان پاک دریاها
که روشن میشود از آن چراغ محفل دریا…