تماس: [email protected]
سرگذشت داستان کوتاه در افغانستان/ ریحانه بیانی
سرگذشت داستان کوتاه در افغانستان/ ریحانه بیانی
*********************
تعریف داستان کوتاه
به دشواری می توان تعریف دقیق و جامعی از داستان کوتاه ارائه کرد ولی می توان گفت داستان کوتاه گونه ی ادبی خلاقانه ای است که در آن نویسنده به یاری یک طرح (پیرنگ) منظم، یک شخصیت اصلی را در یک رویداد اصلی نشان می دهد و عناصری را به کار می گیرد که بر روی هم مفهوم واحدی را القا می کنند.
«رضا براهنی» نویسنده و شاعر ایرانی، داستان کوتاه را نوشته ای می داند که رشد و تکامل شخصیت را بیان می کند و چهار بعد زمان، مکان، علیت و زبان در آفرینش آن نقش های اصلی را ایفا می کنند.
«آنتوان چخوف»، نویسنده ی بزرگ روسی که هنوز هم استاد داستان کوتاه جهان به شمار می آید، شش اصل طلایی برای داستان کوتاه نویسی تعریف می کند:
یک: ایجاز و پرهیز از زیاده گویی
دو: توصیف کامل اشخاص و اشیا (که به اصل نگو، نشان بده معروف است.)
سه: پرهیز از شعارهای سیاسی، اجتماعی و اخلاقی
چهار: عدم محافظه کاری
پنج: نوآوری در انتخاب سوژه و پرداخت
شش: داشتن احساس
به بیانی دیگر، داستان زیبا، سمفونی منسجمی است که در آن ساختار، موقعیت، شخصیت و ایده، پیوندی ناگسستنی دارند. نویسنده به یاری عناصر که مانند سازهای یک ارکسترند و هماهنگ کردن آن ها با یکدیگر، این سمفونی را می نوازد. نگارش داستان کوتاه به گفته ی داستان نویس بزرگ آمریکایی «ویلیام فاکنر» دشوارتر از رمان است، ولی داستان کوتاه در طول تاریخ دویست ساله اش در جهان همواره مورد بی مهری قرار می گرفت. امروز اما به نظر می رسد که این گونه ی ارزشمند به جایگاه واقعی اش دست پیدا کرده و آکادمی نوبل سرانجام در سال 2013 برای نخستین بار جایزه ی نوبل ادبیات را به یک نویسنده ی داستان کوتاه اهدا کرد. نویسنده ی موفق و پرآوازه ی کانادایی، خانم «آلیس مونرو» داستان های کوتاه درخشانی با مضمون زندگی زنان در دوره های مختلف زندگی می نویسد و رنج ها، شادی ها، شکست ها و کام یابی های آنان را به تصویر می کشد.
نخستین آفرینش
داستان کوتاه نخستین بار در اوایل قرن نوزدهم توسط «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه نوشته شد. این دو پدران داستان کوتاه جهان شناخته می شوند. آلن پو داستان هایی با فضای هراس انگیز و درون مایه ی گوتیک می نوشت و گوگول داستان هایی با مضامین اجتماعی و انتقادی.
پیشینه ی داستان کوتاه در افغانستان
داستان نویسی در افغانستان 94 سال پیشینه دارد و با نگارش داستان کوتاه شروع شده است. نخستین داستانی که در کشور ما به چاپ رسیده، داستان رزمی ـ میهنی «جهاد اکبر» اثر نویسنده ی شناخته شده ای به نام «مولوی محمد حسین پنجابی» است که چاپ آن به صورت دنباله دار از سال 1298 در نشریه ی «معرف معارف» آغاز شد و تا سال 1300 ادامه پیدا کرد. این داستان اثر نسبتن بلندی بود، ولی نمی توان عنوان رمان را بر آن نهاد.
البته نخستین داستان نویس افغانستان، «سید جمال الدین افغانی» بود که بین سال های 1260 تا 1270 در مدت اقامتش در استانبول علاوه بر نوشتن مطالب گوناگون، چهار داستان کوتاه نیز نوشت و آن ها را در کتابی منتشر کرد. این کتاب دو بار منتشر شده که از چاپ اول آن در ترکیه اطلاعی نداریم، ولی برای بار دوم در سال 1353 توسط انتشارات «توس» در تهران منتشر شد. این مجموعه با عنوان «قصه های استاد»، شامل داستان های «شاه زاده ی عزیز»، «شاه زاده ی دل ربا»، «دلبر و اژدها» و «شوم و اقبال» بود. عنوان داستان ها نشان می دهد که سید جمال در داستان هایش هم دغدغه ی شناساندن فرهنگ غرب به شرقیان را داشته است.
در سال 1298 با به قدرت رسیدن «امان الله خان» دوره ی تازه ای برای فرهنگ افغانستان آغاز شد. از آنجا که او فردی روشن فکر، نواندیش و ترقی خواه بود، علاوه بر تلاش هایش در بخش های مختلف اقتصادی ـ اجتماعی، توجه ویژه ای به مسائل فرهنگی نشان داد. هم زمان با آغاز فعالیت او، مجلات و نشریات بسیاری مانند «معرف معارف»، «آیینه ی عرفان»، «انیس»، و «ارشاد النسوان» ظهور کردند. ارشاد النسوان اولین روزنامه ی زنان افغانستان بود که در آن زمان دست آورد ارزشمندی برای فرهنگ ما محسوب می شد. این نشریات داستان های قابل توجهی چاپ کردند.
«جهاد اکبر» نتیجه ی دل گرمی نویسندگان ما پس از رهایی از زندان های «حبیب الله خان» بود. آنها با تشخیص «امان الله خان» به عنوان فرمان روای روشن فکر و آزاد اندیش به او اعتماد کردند و از داستان برای تبلیغ و ترویج اندیشه های آزادی خواهانه و اصلاح طلبانه ی خود بهره بردند.
مضمون «جهاد اکبر» شرح رشادت ها و جان بازی های مردم افغانستان در مبارزه با اشغال گران انگلیسی است که ما با با تاریخ سرزمین و وطن دوستی و آزادگی مردممان آشنا می کند و یاد قهرمانان مبارزه با استعمار را گرامی می دارد.
در «جهاد اکبر» معیارهای داستان نویسی معاصر که از اصول بنیادین خلق یک اثر هنری به شمار می روند را می توان دید. توصیف های دقیق، جزئی نگری های قابل توجه و نوآوری هایی در روایت می بینیم که پیش از این در قصه ها و حکایت های ما وجود نداشت، یا اگر بود، به اندازه ای قدرت نداشت که بتواند خواننده را با شخصیت ها و مکان های ویژه ای آشنا کند. توصیف های پذیرفتنی از اشخاص، حالات و رفتارشان، همین طور فضاها و اشیاء در این داستان به ما جرأت می دهد که آن را در ردیف داستان های معاصر دری قرار دهیم. استفاده از گویش کابلی هم به زیبایی و تشخص این اثر کمک کرده است.
بعد از جهاد اکبر، داستان «تصویر عبرت» توسط «محمد عبدالقادر افندی» نویسنده و مترجم توانای کشورمان که به زبان های دری، پشتو، اردو، فرانسه و انگلیسی مسلط بوده، نوشته شد. افندی کتاب هایی به زبان انگلیسی نوشته و داستان هایی از اردو به انگلیسی ترجمه کرده است.
«تصویر عبرت» در سال 1300 در هند منتشر شد، ولی نویسنده دغدغه های اجتماعی وطنش را در آن بیان کرده است و به بیان ناهنجاری های فرهنگی مردم افغانستان می پردازد. افندی علیه زورمندان و فرمان روایان ستمگر شوریده و به دفاع از زن های جامعه که بیشترین ستم ها را تحمل می کنند، می پردازد. او که سرگذشت زنی به نام «بی بی خوری جان» را روایت می کند، توانسته هم پای معیارهای داستان پردازی معاصر حرکت کند. این داستان پیرنگ نیرومندی دارد و در کنار پرداختن به زندگی بی بی خوری جان از تضاد طبقاتی و رسم و رواج های نادرست آن زمان به ویژه تجمل در زندگی درباریان و وابستگان دربار انتقاد می کند.
در این داستان، نویسنده با زبان برخورد حرفه ای دارد. ویژگی زبانی قابل توجه «تصویر عبرت» توجه به لحن در نوشتن دیالوگ هایی است که هر کدام از شخصیت ها به زبان می آورند. به عنوان مثال لحن سخن گفتن زن طبقه ی اشراف با زن خدمت کار متفاوت است و به شخصیت پردازی آن ها کمک شایانی کرده. توجه نویسنده به تشخص لحن به عنوان یکی از شگردهای شخصیت پردازی در داستان مدرن، ستودنی است.
در سال 1306 داستان «جشن استقلال در بولیویا» نوشته ی «مرتضی احمد خان محمد زایی» منتشر شد که مضمونی تاریخی داشت و روایت گر برشی از زندگی افغان های مقیم «بولیوی» و برگزاری جشن استقلال افغانستان در سال 1298 در غربت بود. این داستان در ابتدا به شکل نمایش نامه و به زبان انگلیسی نوشته شده بود که اندکی بعد ترجمه ی آن در مجله ی «امان افغان» منتشر شد. در همین سال ها ترجمه ی برخی آثار داستانی خارجی در رشد و پیش رفت داستان نویسی افغانستان بی تأثیر نبوده است؛ ترجمه ی آثار «ژول ورن» و داستان هایی مانند «فاجعه های پاریس» اثر «کادیه دو مونته» و «شکوفه ی سیب» اثر «مادام میرفسکی» که «محمود طرزی» سردبیر «سراج الاخبار» در نشریه اش منتشر کرد، خوانندگان مشتاق را با داستان جهان پیوند داد. «سراج الاخبار» در بخش زبان و ادبیات فارسی با مطرح کردن آثار خلاقه ی ادبی تازه ی جهان به رونق یافتن پدیده های نوین فرهنگی ـ هنری به ویژه داستان یاری رساند.
از سال 1317 نویسندگان ما آهسته آهسته به نوشتن داستان های قوی تری پرداختند، با قصه نویسی خداحافظی کردند و بر اساس معیارهای تازه ی داستان نویسی مدرن و تحت تأثیر آثار اروپایی، داستان های کوتاه تر اما بهتری نوشتند. دوره ی ادبی بعد از استقلال را می توان با دوره ی پس از مشروطه در ایران مقایسه کرد. داستان نویسان ایرانی پس از مشروطه به نوشتن رمان عاشقانه پرداخته بودند، ولی نویسنده های ما پس از استقلال با داستان های کوتاهی آغاز کردند که مضامین اجتماعی ـ تاریخی و انتقادی داشتند. مانند «جهاد اکبر» (محمد حسین پنجابی)، «1297» (عثمان صدقی)، «جشن استقلال در بولیویا» (مرتضی احمد خان محمد زایی) و «بیست و سوم میزان» (هاشم شایق)
در واقع روشن فکران ما هنر را ابزاری سودمند برای تربیت و پیش رفت انسان می دانستند و از آن به عنوان عاملی برای برانگیختن مردم در برابر عقب ماندگی و گشودن راه های رشد و شکوفایی فرهنگی کشور استفاده کردند و مانند داستان نویسان ایرانی پس از مشروطه رمان عاشقانه ننوشتند. اگر هم مسئله ی عشق مطرح می شد، برای اشاره به سخت گیری ها یا سهل انگاری هایی بود که در آداب و رسوم مربوط به ازدواج وجود داشت که البته در این مسیر گاهی به دام شعارزدگی هم می افتادند.
عدم تسلط به تکنیک های داستان نویسی مدرن و نداشتن زبان داستانی از ضعف های نویسنده های ما بود. گرچه از زبان متکلف گذشته تا حدودی فاصله گرفته بودند، ولی نتوانسته بودند به نثر داستانی ویژه ای نزدیک شوند؛ زبان داستان های بلند بیشتر نثر مقاله ای ـ گزارشی بود تا نثر توصیفی ـ تصویری. زبان داستان های کوتاه هم ادیبانه و شاعرانه بود، اما پرداختن به مضامین سیاسی ـ اجتماعی و انتخاب سوژه هایی که بیان گر دغدغه های فرهنگی نویسندگان بود، تحسین برانگیز است.
تا سال 1320 داستان های کوتاه به لحاظ کمی و کیفی رشد قابل توجهی پیدا کردند و در کنار داستان هایی که در نشریاتی مثل «آریانا» و روزنامه های «اصلاح» و «انیس» به چاپ می رسید، نویسنده های آگاه و توانای تازه نفس تر مانند «نجیب الله توروایانا» و «احمد علی کهزاد» پا به میدان گذاشتند و شمار کمی از نویسندگان این دو دهه مانند «عزیزالرحمن فتحی»، «رشید لطیفی»، «علی احمد نعیمی» و «عثمان صدقی» به نوشتن داستان های بهتری پرداختند. این نویسنده ها پیش کسوتان داستان کوتاه افغانستان به شمار می روند و به خاطر تأثیر عمیق و سازنده ای که بر نویسندگان بعد از خود گذاشتند، سهم مهمی در رشد داستان کوتاه ما دارند. از بهترین داستان های این دوره می توان به این آثار اشاره کرد:
«مادر تیره روز» (محمد رسول وساه»، «فیروز» (گل محمد ژوندی)، «بیگم» (سلمان علی جاغوری)، «بیچاره جوان» (علی احمد نعیمی)، « جوان مکتبی» (عبدالطیف آریان)، «صحنه ی حیات یا رمان کوچک» (عزیزالرحمن فتحی)، «خوابگاه شهید» (عبدالرشید لطیفی)، «شام غریبان» (عبدالحلیم عاطفی) و «شکوفه ی ناک» (نویسنده ی ناشناس)
نکاتی درباره ی فرم و محتوای داستان ها
در داستان «شکوفه ی ناک» (1319)، که نام بسیار زیبا و مناسبی دارد، علاوه بر توصیف های خوب از فضا و بیان حالات و احساسات شخصیت ها، دیالوگ های قابل قبولی برای دو شخصیت داستان نوشته شده است. روایت خطی نیست و بازگشت به گذشته (یا به تعبیر سینمایی، فلاش بک) دارد. هرچند نویسنده ی ناشناس آن ادعای نگارش داستان ندارد و نوشته اش را خاطره می داند، وجود چنین تکنیک هایی «شکوفه ی ناک» را بدل به یک اثر خلاقانه کرده است.
در داستان «بیگم» (1318)، «سلمان علی جاغوری» برای اولین بار به معضل ازدواج اجباری دختران در سن پایین پرداخته که در آن زمان (70 سال پیش) حرکت ارزش مندی بوده و نشان از حساسیت نویسنده به مسائل اجتماعی و دردمندی او دارد. هرچند این اثر زبان داستانی ندارد و گزارش گونه است.
«عبدالحلیم عاطفی» در داستان «شام غریبان» (1319) به تضاد طبقاتی می پردازد و از فقر موجود در جامعه انتقاد می کند. تکنیک قابل توجه این داستان استفاده از تک گویی درونی است که خواننده را با دنیای درون شخصیت ها و کشمکش های عقل و احساس آن ها هنگام تصمیم گیری های شان درگیر می کند.
«خوابگاه شهید» نوشته ی «عبدالرشید لطیفی» (1319) بر خلاف داستان های آن دوره که با توصیف فضا آغاز می شدند، با دیالوگ های درست و دقیق و پیش برنده آغاز می شود. زبان روایت نیز به زبان داستانی نزدیک شده است.
داستان نویسی افغانستان در مدت دو دهه به درخت بالنده ای تبدیل شد که نویسندگان بزرگی چون «اکرم عثمان»، «اسدالله حبیب»، «استاد محمد اعظم ره نورد زریاب» و «سپوژمی زریاب» که در سال های بعد ظهور کردند، میوه های این درخت اند.
منابع
- هنر داستان نویسی (ابراهیم یونسی)
- داستان (رابرت مک کی)
- سپیده دم داستان نویسی در افغانستان (محمد ناصر ره یاب)