بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش، Sabz manesh Foundation
مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان و بزرگترین پایگاه ادبی شعر، معرفی شاعران ، طنز، ادبیات فارسی، داستان نویسی، مقاله نویسی، و واژه سازی میباشد.

سکوت سرد ۲/ محرابی صافی

.
دیشب دوباره حال خوشی برملا نشد
چون عاشقانه های من از بند وا نشد
.
گفتم که می زنم به لبم خنده بعد از این
لبخند رفت و درد و غم از تن جدا نشد
.
من ماندم و دو پارچه شعر و سکوت سرد!
این شاعرِ شکسته مگر، بی بها نشد
.
تنها در آن حصار که روحم شکست و با…
این درد لعنتیِ که از من رها نشد
.
در گریه گشت چشم ترم راز فاش شد
سرما زد و خزان شد و باران چرا نشد؟
.
آن هق هقِ که بعد تو در شعر من رسید
قلبِ مخاطبینِ غزل دانه دانه شد
.
بر ماجرای تلخ من و بی وفایی ات
ای سنگ دل تو شاد شدی؛ اعتنا نشد
.
حتی فرشته ها به درم صف زدن…، ولی
مانند دل ربودنِ تو کودتا نشد
.
کشتیِ من سراخ شد و غرق می شود
دیگر کسی رفیق منی ناخدا نشد
.
در مجمرِ نگاه تو از پا در آمدم
دودم به هوا رفت و دلت در عزا نشد
.
ای سنگ دل به شهر خیالات عشق تو
خاکسترِ بسوخته ام نیز جا نشد
.
دیگر غزل به سوی خرافات مایل است
چون دست گیر این من شیدا خدا نشد
.
در بیت قبل کفر سرودم مرا ببخش
در حقّ من چو رحم همان ابتدا نشد
.
روحِ پرنده های من و مردمِ غریب
در قالبِ شکسته ی تن جا بجا نشد
.
از لحظه ی نخست ملاقات بگذریم
او مهربان و شیفته در انتها نشد
.
صافی! جوانه های غزل خشک می شود
دیشب چه! هیچگاه خوشی برملا نشد….
.
#محرابی_صافی

 

ارسال یک پاسخ