تماس: [email protected]
امشب دل من شادیِ رخسار ندارد
چون درد بدل چهره تاب دار ندارد
در حلقه گیسوی خمار آلود و بیتاب
بیتاب شد این دیده که دلدار ندارد
من در طلب عطر دلانگیز نگارم
ویران شود این شهر که عطار ندارد
رازی که خدا در دل پیمانه نهادست
پیمانه از آن لعل شکربار ندارد
از چشم تو چیدم غم و اسرار نهان را
این شهر پر از دشمن و یک یار ندارد
بر خیز بیا مرحم بیمار دلم باش
این شهر خموش گرمی بازار ندارد
عالیه میوند(عضو سبزمنش از آلمان)