تماس: [email protected]
صبرهایم میروند/ فاطمه مسعود
میروی و صبر هایم میروند
همچو بادی در دل فصل بهار
میروی و جان ز جانم میکند
همچو نعش در برِ خاکِ مزار
یادِ یادت میکنم ای مهربان
ای خدای عشق و عصیان و هوس
من اسیرم در نگاه سرد تو
ای تو اول، ای تو آخر، ای تو بس
نیستی و غم ضعیفم کرده است
همچو بیدی در مسیر باد ها
همنشینی جز خیال تو نبود
رفته ام از خاطرت از یاد ها
مسعود
درود بی پایان نصیب شاعر خوش کلام وبا مرام جناب مسعود صاحب گرامی
احسن به حسن وجمالت احسن به شعر وشعارت
افتخار آفرین هستید برایم بانو
خیلی خوشحالم که سرگذشت خوبی داشتیم درمحوطه کار ما و لحظات گفتگو ارتباطات کاری آن دوره طلائی را هیچ گاهی فراموش نخواهم کرد به راستی که شما نیروی قوی میدهید برای استوار بودن درقالب علم وهنر . فراموش ناشدنی هستید بانوی سرزمینم
سپاسگزاریم