تماس: [email protected]
صفر محمد ایّوبی(شاعر، روزنامه نگار و درامه نویس معروف تاجیکستان)
مؤلف مجموعههای «گل گندم» (۱۹۸۰) ، «راه سفر» (۱۹۸۴) ، «شاخة برق» (۱۹۸۶) ، «فلک راغی» (۱۹۹۰) ، داستانهای «خواهش دریا» (۱۹۹۰) ، «منظم» (۱۹۹۰) ، «وفای ضرّابی» (۲۰۰۱) ، «مثنوی میری» (۲۰۰۱) ، .«شهریارنامه» (۲۰۰۲) و غیره میباشد
صفر محمد ایّوبی
۲۰- دسامبر سال ۱۹۴۵ در شهر کولاب تولد یافته، سال ۱۹۷۶ دانشکدة دولتی آموزگاری به نام ابوعبدالله رودکی را به اتمام رسانده است. بعداً به حیث مخبر روزنامههای «با راه لنین»، «ختلان» و دیگر روزنامهها و آجانسیهای(آژانس) واسطههای اخبار تاجیکستان (۱۹۷۶-۱۹۹۳) ، سرمحرر شعبة فرهنگ و ادبیات تلویزیون تاجیکستان (۱۹۹۳-۱۹۹۵) ، سردار ریاست فرهنگ وزارت فرهنگ جمهوری (۱۹۹۵-۱۹۹۷) و مدیر شعبة فرهنگ مقامات اجرائیة حاکمیت دولتی شهر دوشنبه (۱۹۹۷-۲۰۰۸) ، از سال ۲۰۰۸ بازنشسته و مشغول فعالیّت ایجاد .بوده است
نخستین شعرهای او از اوّل سالهای ۷۰ در روزنامه و مجلّههای «صدای شرق»، «پامیر»، «معارف و مدنیت»، «تاجیکستان ساویتی»، «ادبیات و .صنعت» و دیگر رسانههای خبری و ادبی منتشر گردیدهاند
مؤلف مجموعههای «گل گندم» (۱۹۸۰) ، «راه سفر» (۱۹۸۴) ، «شاخة برق» (۱۹۸۶) ، «فلک راغی» (۱۹۹۰) ، داستانهای «خواهش دریا» (۱۹۹۰) ، «منظم» (۱۹۹۰) ، «وفای ضرّابی» (۲۰۰۱) ، «مثنوی میری» (۲۰۰۱) ، .«شهریارنامه» (۲۰۰۲) و غیره میباشد
بیشتر از ۲۰۰ درمّة منظوم ایجاد نموده است، که درمّههای منظوم او «خطای آخرین افلاطون» (۱۹۹۰) ، «علی ثانی» (۱۹۹۴) ، «معراج شاهین» (۱۹۹۵) «ایّوب صابر در شهر بیسونّت» (۱۹۹۶) ، «امیر بلعمی» (۱۹۹۷) ، غالب .مشورت آزمونهای درامنویسان کسبی تاجیکستان گردیدهاند
خادم شایستة هنر تاجیکستان (۱۹۹۵) ، شاعر خلقی تاجیکستان (۱۹۹۹) ، دارندة جایزة دولتی تاجیکستان به نام ابوعبدالله رودکی (۲۰۰۰) ، جایزة عالی اتّحادیة اربابان تئاتر تاجیکستان ناهید (۱۹۹۴) ، از سال ۱۹۸۶ عضو اتّفاق نویسندگان، از سال ۱۹۸۰ عضو اتّفاق ژورنالیستان، از سال ۱۹۸۱ عضو .اتّحادیة اربابان تئاتر تاجیکستان است. ۲۲ فوریه سال ۲۰۱۱ از عالم درگذشت. انا لله و انا الیه راجعون
پند دیرین
آدم بدنفس را نان دهانش میکُشد،
شخص بدگفتار را زخم زبانش میکُشد
شوق و شور نوجوانی را پی عشرت مبر،
بیادب را جنبش خون جوانش میکُشد
کودکانش را اگر ناموخت آدابی پدر،
عاقبت ناآدمی کودکانش میکُشد
میبری با خود کمان از تیر آن اندیشه کن،
مرد بیاندیشه را تیر کمانش میکُشد
گر شناور خویش را بر سیل دریا میزند،
حلقة گرداب دریای روانش میکُشد
تا که قد بالا کند، پا ماند در بالای دوست،
بیوفا را در جدایی دشمنانش میکُشد
گفت ایّوبی سخن از سینة بیدرد و غم،
درد آن بیدردهای داستانش میکُشد
شکران
به درد و کلفت سهل و گران شکرانه باید کرد،
به هر پست و بلندی زمان شکرانه باید کرد
زمین و آسمان و آدم احسان خداوند است،
.به احسان خدای مهربان شکرانه باید کرد
ز آغاز جهان تا آخر آن طرفتولین است،
.در این یک لحظه عمر بیکران شکرانه باید کرد
جهانگیران بیگور و کفن در دهر بسیارند،
.برای گور و چوب رفتگان شکرانه باید کرد
تمام مردم شاداب دنیا تشنه میمیرند،
.برای هر کف آب روان شکرانه باید کرد
هر آن چه داده خود پروردگارم، باز میگیرد،
.به شادیبخش روح جسم و جان شکرانه باید کرد
برای رفتگان آرمانی خیر باید گفت،
.برای زندگی بندگان شکرانه باید کرد
اعتقاد و مهر میباید
مشکلی گر پیش میآید، خدا را یاد کن،
.تا گره از جهل بکشاید، خدا را یاد کن
باک نبود، گر بخیلی از ره کین و غضب،
.زهر بر دیگ تو پرتاید، خدا را یاد کن
هفت پشت بندة نااهل ناساید به خاک،
.تا پدر در خاک آساید، خدا را یاد کن
تیغ ناحق بر سر تو پنجة شفقت شود،
.چون خدا خود رحم بنماید، خدا را یاد کن
بس مسلمانی بدیدم کار کافر میکند،
.بی خدایی تا به خود آید، خدا را یاد کن
چون پیمبر آبرو دریاب از پندار نیک،
.آبرویت تا که افزاید، خدا را یاد کن
!ای که میپرسی: – مسلمان را چه میباید به دل؟
!اعتقاد و مهر میباید، خدا را یاد کن
جانفدا
عیب است در زمین خدا بیخدا بودن،
بالای گنج خفته، به حکم گدا بودن
پروردگار خلق نمودت، که خلق باش،
بدبختی عظیم بیارد جدا بودن
خواهی اگر صواب دو عالم، دورو مباش،
باشد صواب معسره را ابتدا بودن
از راه بد بریدن و آمیختن به هم،
.جویای راه منزلت الهدی بودن
بر سوی تودهای، که نداند صفا کجاست،
چون قطب رهنمای همی در ندا بودن
ای دوست، گر به مقتله افتادهای، مترس،
باشد صواب در ره خق جانفدا بودن
تیر قضا
کاره سازد جوشن حدّاد را تیر قضا،
.باره سازد گردن جلّاد را تیر قضا
زندگی دریا و ما سینباد دریاگشتهایم،
.غرق سازد کشتی سینباد را تیر قضا
شهریا را، صد حمایتگر بگیری، صد سپر،
.پاره سازد سنگر فولاد را تیر قضا
از رگ جانها سیکندر تار استبداد بافت،
.داد برهم تار استبداد را تیر قضا
تا کجاها میپری بالا، بیابد عاقبت،
.در سما پرّندة آزاد را تیر قضا
:قُمری زخمی دعا میکرد بر درگاه حق
!کور سازد دیدة صیاد را تیر قضا –
از ازل تا روز واپس ساخت ایّوبی منار،
.پاش داد آن کاخ بیبنیاد را تیر قضا