تماس: [email protected]
عبدالله صبحان
۱- نام و تخلص [فامیلی]: عبد الله صبحان [صبحان]
۲- نام پدر: [امان الله]
۳- سال و محل تولد: ۲ مارس سال ۱۹۵۵
در خواجگی جماعه ی «غلبه» ناحیه سیحونآباد سیردریا جمهوریت ازبکستان به دنیا آمده است.
۴- تحصیلات: وی تحصل نخستین را در دبرستنان همگانی به نام صدرالدین عینی زادگاهش گرفته استه آنرا سال ۱۹۷۲ به اتمام رسانیده، سپس بخش سخنشناسی دانشکده دولتی بنام صدرالدین عینی شهر سمرقند را خطم نمود.
بعد از اتمام دانشکده چند سال به آموزگاری شغل ورزیده، در دبیرستان زادگاهش از فن زبان و ادبیات تاجیکی پارسی به خوانندگان درس میدهد.
۵- فعالیت های فرهنگی و ادبی:
۱۹۸۹ – به کارگاه روزنامه «آواز تاجیک» دعوت گردیده، تا حال به حیس مودر بخش فرهنگ و هنر کار میکند.
آثار: اشعار عبد الله صبحان در کتابهای شعری او، مانای:
۱. «مشک صبح» [دوشنبه، انتشارات «ادیب»، ۱۹۸۸]؛
۲. «ندای سربدار» [با حرفات پارسی: تاشکند، «حاخی ساتمخان»، ۱۹۹۲]؛
۳. «افق پندار» [تاشکند، «مهنت»، ۲۰۰۰]؛
۴. «گرد انجوم» [تاشکند، «ازبکستان»، ۲۰۰۷]؛
۵. «مرز خورشید» [تاشکند، «توران زمین صیا»، ۲۰۱۵] انتشار گردیده اند.
آثار این شاعر در مجموعه های شعری:
۱. «کهکشان آرزو» [تاشکند، ۲۰۰۰]؛
۲. «باغ بسیار درخت» [تهران، ۲۰۰۴]؛
۳. «از سمرقند چو قند» [تهران، ۲۰۰۶]؛
۴. «نمونه های شعری ازبکستان» [پاریس، ۲۰۰۲]؛
۵. «دانشنامه زبان و ادبیات فارسی ازبکستان» [تهران، ۲۰۰۵]؛
۶. «گلستان ادب» [تاشکند، ۲۰۰۷]؛
۷.«فارسی سرایان ازبکستان» [تهران، ۲۰۱۰]؛
۸. «سروده ء سرخان» [تاشکند، انتشارات «تمدون»]؛
۹. «شعرباران» [دوشنبه، ۲۰۱۶] بیز انتشار شده است.
۶- حالت مدنی [مجرد یا متاهل]: متاهل – صاحب ایال و فرزند است: همسرش قربان گل بوده، صاحب سه پسر: حکیم، کریم، پیمان و یک دختر: تهمینه می باشد.
۷- نمونه های شعر:
……………………..……………………..
عبدالله سبحان [ازبکستان]
قلعه خراب
شرم میدارم،
میتراشیم عکس هم را از تن دیوار،
نسل سامانی، تبار رودکی هستیم و ناجوریم،
گرگ و گوسفندیم در پیچ و خم دنیای ناهموار!
رخنهها دارد حصار وحدت ما از همه جانب،
سیرگاه چارپای و بادهای تند صحراهاست این منزل،
فصل سرمایش درازست و بهارش کوته و غمبار!
ز-این سبب بر زینههای ارتقا پا را نمیمانیم،
چشم دنیا شوکت ما را نمیبیند،
دور میگردیم دور نقطهای بیسود چون پرگار!
روبهان حیلهگر ما را علیه یکدیگر شورند،
ناعیان کارند عروق کینه در مرز دل و احساس،
روبهان را پوست کندن کار شیرانیست خوشپیکار!
قلعه ویران وحدت را کند ترمیم تنها عشق،
احترام یکدیگر ما را برد تا منزل امید.
در دل ما دانهُ عشق و محبّت کار،
یا جبّار!….
یا قهّار!…
مهمان
[سرود]
مهمان من، مهمان من،
نور دل و چشمان من،
گلهای دسترخوان من،
خوش آمدی، خوش آمدی.
یک لحظه مهمان آمدی،
با لطف یزدان آمدی،
در پیکرم جان آمدی،
خوش آمدی، خوش آمدی.
منزلگهم ویرانه بود،
از مقدمت کاشانه شد،
شایسته صدها سجود،
خوش آمدی، خوش آمدی.
خود این زمین باشد چو خان،
مهمان همه در گرد آن،
در گوشه خان جهان،
خوش آمدی، خوش آمدی.
دوبیتی
اگر تاجیک دست هم بگیرد،
ز دامان خرد محکم بگیرد.
شکوه و شهرت و آوازة او،
یک عالم چیست، صد عالم بگیرد!
من و مرغ چمن یک ناله داریم،
تو گویی درد چندین ساله داریم.
به ظاهر سبزتر از شاخ گل، لیک
دلی خونریزتر از لاله داریم.
رباعی
من از دم صبح باد صبا میطلبم،
از باد صبا روز صفا میطلبم.
بر ملّت تاجیک پراکندة خود،
هر روز خدا مهر و وفا میطلبم.
نار چاری خواجه زاده