تماس: [email protected]
عشق رویایی/ محرابی صافی
عجیب بود، ولی تازه برملا شده بود
چو آفتاب جهان شوخ و خوشنما شده بود
شقایقِ که از آواز باد میترسید
بلند گشته و خوشرنگ و پر بها شده بود
تمام شهر پر از قصّه های شادابی
کبوترانِ غزل در هوا رها شده بود
ستاره های دو چشمِ سیاه و موهایش
ردیف و قافیه در بینِ شعرها شده بود
چه عاشقانه شبی بود، عشق رویایی!
دوباره با من دلخسته آشنا شده بود
به طرز عشوه گری گفت: دوستت دارم
گره لبش به سخن های خوب وا شده بود….
#محرابی_صافی