تماس: [email protected]
فرياد گنجشک/ مژگان ژاله، عضو سبزمنش/افغانستان
پنجره در انزوای کوچک خود
خسته از بادها
خستهی گرد
با زوزهیی گفت به دیواری سرد
بی زبانی چیست؟
دیوار با کاکل پر خار
نیشخندی زد
و گفت:
از ناکجا من جا شدم در بستر این تودهی خاک
قرن های بی حساب
بودم و آخر هم
ای عزیز!
بی زبانی چشم بستن
یعنی ما!
ما بی زبانیم
فریادِ گنجشک بر شاخ ها
از بهر کیست؟
فهمیدهایم از بهر چیست؟
بی زبانیم
که باد
چگونه سلام میدهد با رویشِ برگ
مثل همیشه
غرش آسمان چند معناست؟
هر فصل
با اشاره
رنگ می پوشد
حتا زمین.
زبان داشتیم
اگر از دور عشق را می خواندیم
می دانستیم
هر نگاه و هر مطلب
عطر یاری نیست.
مژگان ژاله