فصل سرد/ مهریه رحمانی، عضو فعال سبزمنش
زمسـتان است و فصـلی سرد دارم
درون ســــوژه هــــایــم درد دارم
دلم اینجا همان یاغی و مست است
شبـیه میـهنام بـی سـرپرست است
مـدام اینجا فلـک خاکسـتری است
سـرِ خورشـید گمـانم چـادری است
منـم مثـل درخـت در دشـت تنــها
بـه خود لـرزیده ام از ســوز سـرما
و لیکن این زمستان، بـرف و بـاران
همیـشه نیست منحوس و پریشان
سـر انجام برف ها هـم آب گـردند
دلیــل غصــه هــا بـیتـاب گـردنـد
و روزی میشـود خوشنـود گردیم
بـه مثـل بـرف و باران رود گـردیم
برایـم خیـلی خوش باشـد بقایـش
نشسـتن بـا همی، ســردی هـوایش
قسـم بر مصـرع و هـر فرد شـعرم
به سـوژه، سـوژهی پـر درد شـعرم
کــه بـالا تـر ز گــردون اوج گیـرم
میـان دلخوشـی هـا مـوج گیـرم
ز هــر سختـی بـرآرم مـن سـرم را
و الـگو مـیگیـــرم مـن مـــادرم را
#مهریه_رحمانی