تماس: [email protected]
قبضه و قمچین/ ادهم کاوه
با تخت و تاج یک سره زرین چه کردهاست
بر روی زلفکان تو طاقین چه کردهاست
یک باره بارهگی بلند و بزرگ من
بر قامت تو قبضه و قمچین چه کردهاست
جز این که زین به پشت فتادهست، دشمنت
جز گریه در نبرد نخستین چه کردهاست
با جانت ای عزیزتر از دوستان من
یک جوره زخم خفته به بالین چهکردهاست
در خانه چرخ میزنی و چرخ، پای تو
غیر از شمردن گل قالین چه کردهاست
من را بلا نمیزندم، من سلامتم
این قدرها اشاره نکن این چه کردهاست
رنجت به دوشم، آن همه زیبایی تو را
این کهنه شهرِ بسته به آذین چه کردهاست
در سن بیست سالهگی هشتاد سالهام
یک چشم گریه با من غمگین چه کردهاست
ادهم کاوه