بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش، Sabz manesh Foundation
مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان و بزرگترین پایگاه ادبی شعر، معرفی شاعران ، طنز، ادبیات فارسی، داستان نویسی، مقاله نویسی، و واژه سازی میباشد.

معرفی شاعران معاصر/ عبدالوهاب مجیر

معرفی شاعران معاصر/ عبدالوهاب مجیر

عبدالوهاب مجیر فرزند عبدالحسین، روز سه‌شنبه اول اسد/مرداد سال۱۳۵۴ هجری خورشیدی در شهر مزارشریف(مرکز ولایت بلخ)، زمینی شده و اکنون به عنوان پناهنده درکشور آلمان زندگیِ دیار غربت را به تجربه می گیرد.

او به عنوان یک شاعر پرتلاش؛ آموزش‌ را در مکاتب محمدجان و باختر مزار شریف به پیش برده و سال ۱۳۷۷ خورشیدی، آویزه کارشناسی خود را ادر رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه بلخ بدست آورده است.

آقای مجیر از آغاز دهه هفتاد به شعر روی آورده و“ یک کوچه پنجره“ نخستین گزینه ی شعری اوست که در سال 1378 خورشیدی به چاپ رسیده است.

او تجربه کار و فعالیت در نهادهای حکومتی و غیر حکومتی به شمول دانشگاه بلخ، ریاست اطلاعات و فرهنگ، بخش اداری شورای ولایتی، دفتر مدیوتیک “مرکز فرهنگی آلمان” و دفتر آیینه “مرکز فرهنگی فرانسه” را در کارنامه دارد و از او تاکنون ۱۶ دفتر شعر، یک دفتر نقد و نظر، یک سفرنامه و یک اثر پژوهشی منتشر شده است.

آقای مجیر در کنار عضویت انجمن نویسنده‌گان بلخ، عضویت انجمن جهانی قلم را کسب نموده است و به عنوان یک غزل سرا به خطاطی و رسامی نیز دسترسی دارد.

مجیر در قالب های مختلف شعری طبع آزمایی نموده؛ ولی قالب دلخواه او غزل است و من بارها شعرهای او را در هفته نامه عقاب، سبزمنش و سایت سبزمنش به دست نشر سپاریده ام.

 

جدا نگشت از آن‌جا به‌جز تَنی از من

چه نامراد جدا گشت، میهنی از من

 

در آن دیارِ پُر از آرزو نمانده به جز

چراغِ سوخته و زخمِ روشنی از من

 

شبِ جدایی‌ام و کوچه‌ی پریشانی

به سوی بلخ، گشایید روزنی از من

 

برای دیدنِ آن شهر، حاضرم روزی

فلک بسازد سنگِ فلاخنی از من

 

تو را دوباره در آغوش می‌کشم یک‌روز

تو سرزمینِ من استی تو از منی از من !

 

 

 

از دل تنگ از یار فراق یار می خواهم بگریم

گریه گاهی کو که من بسیار می خواهم بگریم

 

پیش دریا غصه ي آوارگی ماهیان را

زیر نخلی در خیال یار می خواهم بگریم

 

حسرت یاد خوشت را از گلوی بیکسی ها

درمیان کوچه ي پندار می خواهم بگریم

 

پای دیوار تصادف های تلخ نامرادی

از تب تنهایی تکرار می خواهم بگریم

 

در دیار خود مسافردرسلوک خویش کافر

گنگ و پا بشکسته ام ناچار می خواهم بگریم

 

ارسال یک پاسخ