تماس: [email protected]
شراری چون ز اهل شر زند صد لاف آشنایی
کوران راه را بنگر به کار و بار رهکُشایی
تیره آسمان ز چنگ و خاک میبارد مثلِ خون، باران
به خون و گناه غرقم آخرا در این عصر طلایی
نرفته آن بویی شرّاب از دامان افلاسش،
دهان پُر ناس امّا باشد سر دعوای ملّایی.
گنه را فرض خوانده راه بر شیطان گشادندا
به صد فتنه بیفکندند صد دامی به رسوایی
توشه از هر دهان بینوا کنده به صد نغمه
گشاده صندوقهای خیریه با راه مکّاری
کجا بود گرگ تیزدندان، شده ناصحِ گوسفندان
فلک بر داد آمد از چنین رفتار غمخواری
عبیدالله سنگیناو/ عضو سبرمنش از تاجیکستان