تماس: [email protected]
ناجیه عالمی/ عضو فعال سبزمنش
چگونه گویمت احساس دارم
به چشمت اشتیاق خاص دارم
ندانم تو چه حس داری ولی من
به عشق و مهر تو اخلاص دارم
ز هجرت بر لبم لبخند ممنوع
مده پندم به عاشق پند ممنوع
بدان عشقم که دایم در نبودت
سرود و ساز و هم پیوند ممنوع
بیا امشب غزل دارم برایت
لب شهد و عسل دارم برایت
بیا دیگر مگو از مشکلاتت
عزیزم راه حل دارم برایت
شب و روزت ز ماتم سال گردد
قدت از هجر من چون دال گردد
عزیز و جان و دل گویی به جز من
دلت سرد و زبانت لال گردد
نباشی خواب بر چشمم حرام است
دلم پر داغ چون درد جذام است
اگر رفتی بدان عشقم که بی تو
جوانی و جنون من تمام است
ز هجرانت سراسر درد دارم
رخ زرد و نگاه سرد دارم
حضور خالق عشق و محبت
شکایت من ز تو نامرد دارم
جنون و مست و بیمارم نمودی
به عشق خود گرفتارم نمودی
چه کردی با دل دیوانه ی من
ز مردم سخت بیزارم نمودی
عزیزم از پی ات رفته حواسم
دلیل سوژه و این عشق خاصم
رخم زرد و دلم تنگ و پر از درد
عزا دارم به زندان لباسم
تماشای خیالت دوست دارم
دل صاف و زلالت دوست دارم
تمام هست و بودی زندگی را
عزیزم با وصالت دوست دارم
مرا بی تاب و عاشق کرده ای تو
به چشم خویش شایق کرده ای تو
نبودم لایق عشقت ولی حال
به عشق خویش لایق کرده ای تو
ناجیه عالمی