تماس: [email protected]
این فاجعه شاید بخشکاند بهاران را
شاید نبینم بعد ازین نجوای باران را
چندیست میسوزد دلم از دیدنِ طفلی
میچید از روی خیابان توتهی نان را
سختاست بینی و نیاید کاری از دستت
مرگ و مجازاتِ زنی پاکیزه دامان را
با دیدن زخم زنان شهر پیبردم
دنیا چه بیاحساس بارآورده مردان را!
تهمینه احساسِ جدایی میکند؛ باید_
رستم دو باره فتح گرداند سمنگان را
انگار سرگردان شده روح تخارستان
مجروح میبینم سراپای بدخشان را
هرلحظه میخواهم به مثل مادر دلسوز
گیرم به آغوشم تنِ سرخ خراسان را
دیگر به نسل گرگها وحشی نباید گفت
وقتی که انسان میدرد امروز انسان را
دیگر دل دنیا برای ما نمیسوزد
پایان نخواهد داد این خواب پریشان را
…….
اینجا دگر جایی برای زنده ماندن نیست
عادت دهم باید به هجرانم پدرجان را!
ناجیه عالمی(عضو فعال سبزمنش)