تماس: [email protected]
نیرنگ ها/ دوکتور عبدالخالق تنها کاشفی
رنگها چوشیده است از عالم نیرنگ ها
تا که بر دلها نهاد این رنگ ها صدزنگ ها
عالم بنگ است اینجا سر گرانی ها نگر
چون زحق دورند دلها راهها فرسنگ ها
دامنی پیدا نکردیم بر درازیهای پا
تنگی فرصت کمین واز تعلق جنگ ها
شعله واری تا دمیدیم، نقش پا گشتیم ما
چون شرر پنهان شدیم تادر میان سنگ ها
برق سواران را غبار ما چه پیشی آورد
خانهی ویرانه ایم بی شعشعِ ارژنگ ها…
دامنی چیدیم اما پا نرست از خار درد
کی به منزل میرسیم ماناتوان چون لنگ ها
کجروی ها طالع ما را پریشان کرده است
تا به قید نقش نگین گشتیم بنام و ننگ ها
از خراش نقش نگین جا گیر نام غیر گشت
تا که انگشتر بخود بالید چو شوخ وشنگ ها
دوری از مرکز نشان افتراق و تفرقه است
شعر (تنها) آبله بالیده چون اورنگ ها….
دوکتور عبدالخالق تنها کاشفی