تماس: [email protected]
١٤ ثور/ارديبهشت، سالروز درگذشت آخرين ملکالشعرای زبان و فرهنگ فارسی/ دری؛ شادروان استاد خلیلالله خلیلی(۱۹۸۷-۱۹۰۷)گرامى باد!
١٤ ثور/ارديبهشت، سالروز درگذشت آخرين ملکالشعرای زبان و فرهنگ فارسی/ دری؛ شادروان استاد خلیلالله خلیلی(۱۹۸۷-۱۹۰۷)گرامى باد!
- از کاخ دلگشا تا کوخ آوارگان
استاد خلیلی شاعر دردها، منادی رنجها و زبان آرزوها و آرمانهاى مردمش بود.
او در همهی ادوار زندگیاش، چه هنگامیکه غزلهایش طنینانداز کاخ دلگشا بود وچه زمانیکه سرودههایش روح انگیز و غرورپرور سنگرهای مجاهدین؛ رسالت خود را به عنوان یک متفکر عارف و سیاستمدار خرد گرا فراموش نکرد.
اشعار خلیلی یاد آور سبک خراسانی و شعرای شعر کلاسیک زبان و ادب فارسی میباشد.
خلیلی هیچگاه نه کرسی فلک را زیرپا ننهاد تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان زند، او به سنت متداول و مرسوم شعرای دربارى عمل نکرد؛ بلکه در سبک و بیان مدح نیز بنیانگذار روش جدید بود. مدح او همراه با اندرز و پند بود واین قدرت بیان و مهارت خلیلی بود که موزون و متناسب در کمال اعتدال همشأن شاه را رعایت نماید و هم منادی رنجهای مردمش باشد.
استاد خلیلی خطاب به محمد ظاهرشاه سرود:
گر گویم که عمرت از هزار افزون باد/
قولیست خطا
ورگویم کاخ دشمنت واژون باد
این نیست دعا
امید من آنست که در روز جزا
در پیش خدا
نامت به شمار عادلان مقرون باد
اینست بجا…
- استاد خلیلی قافلهسالار شعر جهاد و ادبیات انقلاب
خلیلی پیشوا و قافلهسالار شعر و ادبیات جهاد ومقاومت بود. به دنبال کودتای مارکسیستی، انقلابی در احساس و اندیشه خلیلی پدید آمد و تحولی در شعرش ایجاد گردید…تکاملی، صعودی و اوجی…ازاینجا بود که کوهنوردان سنگرنشین کیفرستان در کرسی قهرمانان قصایدش تکیه زدند و گلگونکفنان بهخون تپیده ایثارگر برفراز قلل اشعار بلند حماسی اش صعود کردند.
دیگر در سراشیب اوزان اشعار بلندش از هلال ابروی ماه پیکران سیم تن و گردن بلورین گل روخان زیبا روی خبری نبود و هر چه میدیدی حدیث خون بود و سرود انتقام و خروش انقلاب.
- آثار استاد خلیلی
مجموع آثار استاد خلیلی در زمینههای نظم، نثر، تألیف، ترجمه، تدوین و تحقیق حدودآ به پنجاه اثر میرسد. دراین میان دو اثر ایشان از نظر سیاسی برجسته و قابل تأمل است.
الف) عیاری از خراسان
عیاری از خراسان که در باره شهید امیر حبیبالله کلکانی بصورت رمان نگاشته شده است در واقع بیان واقعیتهای تاریخی همراه با تخیل پردازیهای شاعرانه است و اگر منظور از نگارش آن اثراین بوده باشد؛ که بتواند روایت رسمی حکومت از حادثهای تاریخی آنروزگاران را به چالش بکشد بخودی خود موفق نیست، اما راهگشا است.
ب) نخستین تجاوز روسها درافغانستان(واقعه سال 1929م)
این اثر خاطرات استاد خلیلی از دورانیست که روسها به حمایت از غلام نبیخان چرخی به ساحات شمال افغانستان لشکرکشی مینمایند.
در برابر این تهاجم، دو تن از فقهای مشهور شمال افغانستان، ده ملا محمد آدینه عرب از علمای متبحر، جید و تحصیل یافتهی مکتب بخارا و خلیفه قزل ایاق از فقهای مشهور ترکستان آنروز، اعلان جهاد میدهند.
استاد خلیلی در جمع شاگردان و هواداران داملا محمد آدینه عرب شخصاً حضور مییابد و فقیه بزرگ بلخ کمر استاد را میبندد و شمشیری به گردن او میآویزد.
- استاد خلیلی فراتر از مرزها
اشعار استاد خلیلی مرزهای جغرافیایی را درهم مینوردد، او پیام بلخ را به شیراز، نامه غزنین را به لاهور، سلام هرات را به طوس و هدیه کابل را به تهران میبرد.
عصر خلیلی را در یک جمله میتوان: دوران ظهور غولهای تنومند عرصه شعر و ادب و فرهنگ و سیاست در فلات ایرانشهر تمدنی برشمرد.
ملک الشعراء بهار، استاد بدیع الزمان فروزانفر، استادسعید نفیسی، استاد شهریار، استاد جلالالدین همایی، ملک الشعراء بیتاب، علامه اقبال لاهوری، صادق سرمد، فروغ فرخزاد، رهی معیری، استاد ناتل خانلری و استاد علی اصغر حکمت است؛ که هر کدام به تنهایی صاحب مکتب و سبک بودند.
- حبیب یغمایی در استقبال از استاد خلیلی در محفل شیراز قطعهی ذیل را تقدیم می نماید:
در شعر و ادب داد هنر داد خلیلی
از پیشروان پیشتر افتاد خلیلی
همواره سخنگو بوَد و شاد که فرمود
ارباب سخن را به سخن شاد خلیلی
بنهاد می نشأه فزا باده کشان را
بر خوان ادب، خانه اش آباد، خلیلی
در عرصهء گیتی به نوی ولوله افکند
حافظ صفت از طبع خداداد خلیلی
پرسند گر امروز که استاد سخن کیست
گوییم هم آهنگ که استاد خلیلی
- دنیا طاهری، شاعر و سخنور مشهد در استقبال از استاد خلیلی سروده بلندی با مطلع ذیل دارد:
شهر مشهد را کنون شور و صفای دیگر است
چونکه اینک میزبان شـــاعر دانشـور است
- استاد خلیلی و شکوه از گردش روزگار
قصیده درد انگیز شادروان خلیلی به سید علی مؤید ثابتی که از پریشانی و مهاجرت و بیوطنی گله دارد.
ای مؤید ای سخندان بزرگ
ای سخندان خراسان بزرگ
با تو بوسیدم در سلطان طوس
شهر آن زیباتر از زیبا عروس
با تو رفتم در هرات باستان
مهد مردان جلوه گاه راستان
با تو دیدم باز گازرگاه را
خوابگاه خواجه عبدالله را
در حریم حضرت جامی شدیم
همکلام عارف نامی شدیم
با تو جستم مرقد محمود را
خانقاه خواجۀ مجدود را
با سنائی گفت وگوها داشتیم
از می وحدت سبوها داشتیم
یاد داری شهر زیبای مرا
بوسه گاه آرزوهای مرا
کابل من آشیان جان من
نوربخش مشعل ایمان من
ذرّه ذرّه هستیم از خاک اوست
شور مستی در میم از تاک اوست
از غزالانش غزل آموختم
از پلنگانش جدل آموختم
این غزلها یار شبهای منست
مونس آوارگیهای منست
شهرها درشهرها ویران شده
کشوری در حکم گورستان شده
عرض این نامه اگر تأخیر شد
روز من در مرز پاکان دیر شد
آن سوی خیبر بود مأوای من
خانۀ من خانۀ آبای من
بی وطن را هیچ جا آرام نیست
صبح او چون صبح و شامش شام نیست
من دراینجا از جهان بیگانه ام
بی کسم، بی همدمم، بی خانه ام
- نامه استاد خلیلی به رهی معیری و آخرین غزل رهی خطاب به خلیلی
نوبهار هزار خرمن گل
طبع چون نوبهار توست رهی
ابر نیسان گلزمین سخن
مژۀ اشکبار توست رهی
برشو ازجا که شاهد معنی
سخت در انتظار توست رهی
سرکن آن خامه را که مرغ ادب
پایبند شکار توست رهی
در سپهر سخن چو بدر منیر
غزل آبدار توست رهی
نه غزل بل هزار گنج گهر
در جهان یادگار توست رهی
تو مخور غم که خاطر یاران
همه جا غمگسار توست رهی
- آخرین غزل شادروان رهی معیری از بستر بیماری به استاد خلیلی
دردا که نیست جز غم واندوه یار من
ای غافل از حکایت اندوهبار من
رنج است بار خاطر و زاریست کار دل
این است از جفای فلک کار و بار من
عمری چو شمع در تب و تابم، عجب مدار
گر شعله خیزد از جگر داغدار من
ور زانکه همدمیست مرا دلنشین غمیست
پاینده باد غم که بود غمگسار من
پیک مراد، نامۀ جان پرور تو را
آورد و ریخت خرمن گل در کنار من
شعری به تابناکی و نظمی به روشنی
مانند اشک دیدۀ شب زنده دار من
دیگر به سیر باغ و بهارم نیاز نیست
ای بوستان طبع تو باغ و بهار من
بردی گمان که شاهد معنیست ناشکیب
در انتظار خامۀ صورت نگار من
غافل که با شکنجۀ این درد جانگداز
غیر از اجل کسی نکشد انتظار من
فرداست ای رفیق که از پاره های دل
افشان کنی شکوفه و گل بر مزار من
وین شکوه ها که کلک من از خون دل نگاشت
بر لوح روزگار بود یادگار من
- استاد خلیلی در مزار علامه محمد اقبال لاهوری
ای که ما را گردش چشم عقاب آموختی!
دیدۀ بیدار خود را از چه خواب آموختی؟
شام جمعی را نمودی از فروغ فیض،روز
تیره شب را روز کردن، ز آفتاب آموختی
خفتگان را با صریر شعله انگیز قلم
صد تکان دادی و چندین انقلاب آموختی
گردن احرار در یوغ اسارت بود خم
بند بگسستن به مردم از رقاب، آموختی
زندگی- گفتی- خط فاصل بود با بندگی
این دلیل قاطع از فصل الخطاب آموختی
مولوی در گوش جانت گفت رازی بس بزرگ
زان معلّم معنی ام الکتاب آموختی
ملّت توحید را از مکرِ دنیای فرنگ
حرف حرف و فصل فصل و باب باب آموختیُ
در کهن تاریخِ شرق انگیختی شور نوین
شوکت پارینه را عهد شباب آموختی
- دختر امان الله خان و استاد خلیلی در مشهد
زیبا ترین خاطره تراژیک تاریخ فرهنگ و ادب زبان فارسی در دیدار استاد خليلی از استان خراسان، خواندنی و پند آموز است.
استاد خلیلی در نخستین سفرش به مشهد، شبی در منزل يکی از فرهنگیان بنام خراسان مهمان می شود.
دراین ضیافت که تعدادی از فرهنگیان و ادبای معروف ایران از جمله صادق سرمد و آقای سيد محمد فرخ وتعدادی دیگر حضور داشته اند از قضای روزگار بانو هنديه دختر شاه امان الله خان و شوهر ايرانی او کاظم ملک نيز حاضر بوده اند.
برای اکثر حاضران مجلس معلوم نبوده است؛ که پدر استاد خلیلی در عصر امان الله خان اعدام شده است.
اما استاد خلیلی با دیدن بانو هندیه به سبک و سیاق نظامی ابیاتی ذیل را می نویسد و به سید محمود فرخ درگوشی تحویل می دهد:
نه گويم که والا ترین گوهری
سپردم به نامی ترين شوهری
اسيری ولايــت برافشانده ای
پدر کشته ای بی پدر مانده ای
سپردم به زنهـــار اسکندری
تو دانی و فــردا و اين داوری
اما سید محمود فرخ بعد از صرف غذا ابیات را با صدای بلند می خواند و تمام مجلس بشدت تحت تأثیر قرار می گیرند.
در حاليکه ازچشمان استاد خليلی اشک می باريد و سايرين هم تحت تاثيرعواطف قرار گرفته بودند و اشک می ریختند خلیلی می گوید: اميدوارم اين اشک ها غبار کدورت ها را ميان دو هموطن بشويد.
در اين موقع خانم هنديه از جا برخاسته و انگشتر طلايی پدر خود را که سجع مهر امان الله خان را داشته به استاد خليلی هديه می کند و در حالیکه استاد خلیلی او را می ببوسد و اهل مجلس زن و مرد به گريه افتاده اند، استاد صادق سرمد در حالیکه خود اشک می ریزد؛ این غزل رافی المجلس انشاد و قرائت می نماید:
گرچه در ملک سخن خسرو صاحب جـاهم
تو شه حسنی و من بندهً اين درگــــاهم
چـــــون بسروقت من بی سرو پا آمـدهای
مقدمت بوسم و عــــــــذر قدمت می خواهم
- استاد خلیلی؛ دیپلمات ژرف نگر و آینده اندیش که سقوط حکومت داوود خان را در سال ۱۳۵۴ پیش بینی نموده بود.
استاد خلیلی در سال ۱۳۵۴، وقوع کودتای کمونیستی و اقدام مسکو در سرنگونی داوود خان را غیر قابل اجتناب می داند، از همین رو در سفر محمد داوود خان به عراق، شخصاً نگرانی خود را با او در میان می گذارد، اما داوود خان هشدار جدی او را جدی نمی گیرد.
استاد خلیلی با درک از نگرانی محمد رضا شاه(آخرین پادشاه ایران) از وضعیت افغانستان، دست به دامن سفیر کبیر کشور پادشاهی ایران در بغداد می شود و در ملاقات محرمانه از او می خواهد که پادشاه ایران شخصاً با داوود خان ملاقات نموده و خطر سقوط افغانستان در دامن اتحاد شوروی را به او گوشزد نماید.
استاد خلیلی گامی فراتر میگذارد و خطر سفر محرمانه به ایران را در صورت ضرورت به جان میخرد تا در ملاقات حضوری به وزیر دربار یا شخص پادشاه؛ طرح نجات افغانستان را شخصاً مطرح نماید.
ظاهراً این پیشنهاد مؤثر واقع میشود و ایران از محمد داوود خان دعوت به عمل میآورد و او را به روابط راهبردی میان دوکشور و رفع اختلاف با پاکستان تشویق مینماید.
اما متأسفانه دیگر شده بود و وقت گذشته بود و اتحاد شوروی تصمیم خود را گرفته بود، سقوط اتفاق افتاد و پیشبینی استاد خلیلالله خلیلی محقق شد.
بهتراست گزارش حسین شهید زاده سفیر کشور ایران در بغداد را از کتاب گرانسنگ خاطرات امیر اسدالله علم وزیر دربار شاهنشاهی؛ با مراجعه به تصاویر مطالعه نمایید.
- با قرائت بندی از ترکیب بند جاویدان استاد خلیلی بهمناسبت همایش هشتصدمین سالگرد شیخ اجل سعدی؛ یادداشت را به پایان میبرم و به روح و روان قافلهسالار بزرگادب و فرهنگ سپهر بلند خراسان درود میفرستم.
سعدیا دیده گشا حالت دنیا بنگر
ماجرای دل آواره شیدا بنگر
به گمان تو بشر یک بیک اعضای همند
اینک ای شیخ اجل این همه اعدا بنگر
ملتی غرقه بخون گشت وننالید کسی
وضع همدردی و غمخواری اعضا بنگر
راستی و شرف و دوستی و مهر ووفا
حرفهایی ست که افتاده زمعنا بنگر
یک قدم دور ترک ملت همسایه خویش
غرقه در آتش خون بیکس و تنها بنگر
نازم آن برهنه پا را که به دشمن فهماند
ملت بت شکنی در دل کهساری هست…
عبدالحی خراسانی