بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش، Sabz manesh Foundation
مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان و بزرگترین پایگاه ادبی شعر، معرفی شاعران ، طنز، ادبیات فارسی، داستان نویسی، مقاله نویسی، و واژه سازی میباشد.

چرا باید رنج‌ها گفته شود؟ فرید احمد لطیفی نویسنده/ عضو بنیاد جهانی سبزمنش

ذهنیتی نادرستی جا افتاده است‌که گفتنِ رنج‌ها انسان‌را در مقابل بقیه افراد ضعیف می‌سازد.

ذهنیتی نادرستی جا افتاده است‌که گفتنِ رنج‌ها انسان‌را در مقابل بقیه افراد ضعیف می‌سازد. این درست‌ است‌که انسان‌ها یک‌سری نقاط ضعف دارند که نباید آن‌را به رُخ دیگران بِکشند. آن نقاط ضعف نباید دلیل شود تا انسان تظاهر به قوی‌بودن کند. به‌باور من انسان‌ها قوی‌ نمی‌شوند؛ بل‌که از یک‌سری چیزها در زندگی می‌گذرند. تجربه می‌کنند. می‌آموزند.

تظاهر به قوی‌بودن انسان‌را در درون می‌کُشد. وقتی ما در مقابلِ رنج‌ها خود را استوار نگه می‌دارم و واکنشی نشان نمی‌دهیم، مثل زخمِ می‌شود که با نایده‌گرفتن آن، به زخم لاعلاج مبدل می‌شود. این حرفم را لِف تلستوی در کتابِ مرگ ایوان‌ایلیچ استادانه بیان‌کرده است‌که می‌توان با مغزِ استخوان‌های بدن خود لمس کرد.

داستایفسکی هرچه رنج داشت نوشت.

از قماربازی‌های خود در قمارباز، از بدترین حال ‌و روزهای خود در بیچاره‌گان، از روزهای بد زندان، در خاطرات خانهـ مردگان و از تنهایی خود در یادداشت‌های زیرزمینی نوشت.

بارها سؤال‌شده:” با خواندن رُمان‌های داستایفسکی چه حاصل کرده‌ای؟”

شاید دیگران دنبالِ جواب متفاوت‌تر باشند. نمی‌دانم در زندگی‌ام چنین تحولِ ایجاد کرده است، یا از این مکتب پیروی می‌کرد. همین‌طور صد‌و‌چند توجیه دیگری. ولی من ساده‌ جواب می‌دهم. ما در نوشته‌ها دنبال کسی یا شخصیتی هستیم که ما را نوشته باشد. خود را آن‌جا بیابیم. من اگر هیچی نیاموخته باشم، بارها مرا نوشته است. با خواندن کتاب‌های او، می‌دانم انسان تا چه حد با بیچاره‌گی دست‌و‌پنجه نرم می‌کند. همین‌طور می‌دانم زمانی‌که حس بی‌ارزش‌بودن می‌کنم، حق دارم؛ چون کسی بوده هم‌چین حالتی را با خون خود تجربه کرده است.

 

کافکا شبی از پدر آب می‌خواهد. پدر عصبی‌شده او را داخل بالکن خانه قفل می‌کند. هوا سرد. کافکا می‌لرزد. پدر فکر می‌کند با این‌کار می‌تواند کافکا را تربیت کند. دیگر شب‌ها آب نخواهد. شاید دلایلی دیگر نزد خود داشته بود. ولی آن‌شب، کافکا تراما را تجربه می‌کند. تمام زندگی‌اش با همان تراما دست‌و‌پنجه نرم می‌کند. یقه‌اش را خرد می‌کند. کابوس می‌بیند.

فرانتس کافکا در حدی از این تراما رنجیده‌خاطر شد که در نامه‌ای با جزییات تمام این تراما را نوشت تا مادرش آن‌را به‌پدر تسلیم کند. حالا همان نامه، یکی از مهم‌ترین آثار کافکا به‌شمار می‌رود.

خود را در درون خفه نسازید. انسان‌ها نیاز به‌گفتن دارند. حالا این‌که چگونه، ربط به ابزارِ در دست‌ داشته‌ای خود انسان‌ها می‌گیرد. بگویید. پند به دیگران شود. اجازه بدهید دیگران شما را قسمی‌که هستید بپذیرند. انسان‌ها با چهره‌ی واقعی خود قشنگ هستند.«ــ

 

ارسال یک پاسخ