بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش، Sabz manesh Foundation
مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان و بزرگترین پایگاه ادبی شعر، معرفی شاعران ، طنز، ادبیات فارسی، داستان نویسی، مقاله نویسی، و واژه سازی میباشد.

چند قدم بسوی درون برویم/ ماژان صالحی، عضو اجرایی سبزمنش

چند قدم بسوی درون برویم/ ماژان صالحی، عضو اجرایی سبزمنش

… در و دروازه شادکامی‌ها، نشاط واقعی و شور و اشتیاق درونی بسته شده، حالا هرکه به بهانه‌ای( سالگیره، دقایقی کنار دوستان، نامزدی دوست عزیزم و بقیه عنعنه های روز و این چنینی)؛ شادمانی خودرا تظاهر می‌کنند. اینگونه نشاط‌آوری های بیرونی، کاروان زندگی را به مقصد نمی‌رساند. بگذار اینگونه بگویم؛ تظاهر شادزیستی بیرون‌ هیچگاه درون را شاد و پویا نگه‌نمیدارد. اگر قرار باشد شادی ها و جلوه‌نمایی های بیرون، درون را متجلی و پویا نگهدارد، ممکن پولداران، ساحل‌خفته‌گان، سکس‌پیشه‌وران و مسکران ومی‌‌پرستان حالا در رخت آرامشِ مقطع عمری شان خفته بودند و شاید بگوییم بهشت فانی و واقع‌گونه دست اونها بود. اما نه؛ همه‌ی اینها تظاهر و تبارز است و اعتیادِ کاذبِ خنده‌دار… این حرفم بدین معنا نیست که نباید سالگیره گرفت، نباید تجلیل های عروسی، نوروزی و مرسومی نمود و لذت نبرد، نه؛ بلکه واقعیت و فلسفه‌ی شادمانی آن است که می‌باید از درون آب‌بخورد و بجوشد، و دایمی و ماندگار باشد تا در بیرون تجلی پیدا کند‌. اینگونه شاد زیستن نتنها اینکه به خویشتن، طبیعت و جمعیتِ بیرون لطمه نمی‌زند، برعکس فضای عشق، آرامشِ واقعی، ماندگاری و انسانی را در بیرون متجلی می‌سازد و انعکاس میدهد که واقعیت و حقیقتِ کیف از زندگی را می‌توان ازان حس کرد. اینکه اون شادیی درون را از کجا و چگونه باید جست، توضیحات دیگری دارد که اینجا شرح جزییات آن ملا‌‌‌ل‌آور خواهد بود.
بناء این واقعیت مسئله است که شاید بیشتری ها حس کنند که به اروپا برسند خوشبختی شان آغاز می‌شود، و ممکن برخی ها از اون طرف گمان کنند که به وطن برگردند به آرامش میرسند، و شاید عده‌ی بگوید که به اون مقبول‌ترین و زیباترین معشوقه‌اش که در نظر دارد برسد در واقع به آرامش رسیده است، و یا آن مقدار پول و این چنین اپارتمان و موتر ووو داشته باشد به اصل زندگی مسلط شده است. اما نه؛ همه‌ی این ها با کمال وضاحت و قباحت کذب است و فانی. این حرف را امروز من نگفته‌ام و نمی‌توانم گفت. این حرف را قرن ها قبل در آوان گستره‌زمین خدا و قرآن گفته است، پیامبران گفته است، اولیا گفته است، مولانای بزرگ، حافظ، سعدی، چگ‌وارا، انشتین، سقراط و حتا زردشت یا زرتشت از قرن ها قبل گفته است که آرامش حقیقی را باید در درون جست نه در بیرون؛ اگرچند محتواها و طرز بیان و برداشت ها متفاوت است، مگر اساسا همه‌ی این نظریه ها و پنداشت ها از یک جویبار آب می‌خورد و ریشه‌ی مشترک دارد، که نشاط واقعی زایده‌شده‌ی قلبی است که در فوق کمی تذکر رفت…
باید بگویم که من با تجلیلِ عنعنه های فرهنگی-اجتماعی، مراسم و شادمانی های مرسومی قطعا مخالفت ندارم و بر عکس، همه را واقعیت مطلقِ مسئله‌ی زندگی و فرهنگ‌زندگی میدانم و بایدم از آن لذت برد. ولی فلسفه‌ی شادزیستی و حقایق اینجاست که ما از جریان زمانی بیرون، از طبیعت، از همجنس و مخالف‌الجنس، و از اجتماع خویش لذت ببریم؛ مگر در صورت که آنها منشاءگرفته و جوانه‌زده‌ی درونی داشته باشد و انعکاسی از عشق قلبی درون باشد تا در بیرون متجلی شود. و بی تردید آنوقت زندگی و زندگانی خیلی قشنگ و دلربا خواهد بود، اعم برای خود و طبیعت و ماحول…!
شاید این حرفم در ظاهر شگون بد داشته باشد. اما شما به تحقیق و مطالعه‌‌ لذت‌جستنِ بهترین پولداران در بهترین مکانهای دنیا، گرفتارترین و معتادترین میخواره‌گان و اعتیاد‌پیشه‌گان، جوان‌ترین و مقبول‌ترین سکس پرستان- بپردازین، بی‌تردید برای شما نتایج حاصله منتفی خواهد بود؛ اگر چند این طیف از افراد شاید از اصالتِ شادزیستی نداند یا نمیداند. اما به شما جواب خواهد گفت که شادی و آرامش اینجا نیست، آنرا از جای دیگری و از مسیری دیگری باید جست، اعتراف خواهد کرد مسیر که در آن روان است غلط است.

امروزه بیش از هفتاد درصد(اینکه این ارقام را می‌گویم مستند نیست، تخمین است) انسان ها به خصوص نسل‌نو به دنبال کتاب ها و توصیه های انگیزشی- روانشاسی و موفقیت می‌گردند و شاید تا دقایقی، هفته‌ای یا ماهی خودرا برآن تسکین دهند. مگر آنچه که باید برآن برسند نمی‌رسد؛ همین است که امروزه بیشتر از همه، بازار روان‌درمانی و مسَکِن های صنعتی پر رنگ است. و باید یادآور شد تا هرچقدر که زندگی و لذایذ آن از حالت سنتی به ابعاد صنعتی، ادویه‌وی و بیرون‌درمانی مبدل شود به همان میزانِ کیفیتش نیز رنج و خسته‌گی به‌بار خواهد آورد …
ضمنا، مطلوبم از لذایذ زندگی صنعتی، همه پدیده های اعتیادآور است، از ابتدایی‌ترین آن که سگرت است گرفته تا شراب و تابلیت و سکس و…

کامِ سردِ سوگواران را نمی‌دانم که چیست
لیک میدانم که از آفاق بیرون گشته اند

ماژان صالحی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.