تماس: [email protected]
مثلِ باروت گرفتارِ فشنگم چه کنم
سرب ساییده دل توپ و تفنگم چه کنم!
دارد از فرط نداریِ تو میمیرد من
گوشهای منتظرت گوش به زنگم چه کنم
دادمت دل بزنی آب؛ شوم مرغابیِت
نزده هیچ کسی مثل تو رنگم چه کنم
بدتر از حال من احوال تو شد میدانم
ماهیا خورده به قلاب تو سنگم چه کنم
میروم تا که کنم خودکشی از گونهی خود
مردم از عشقِ درونی نهنگم چه کنم
درد افتاده به دریای دلِ خونینم
از تو پر میشود آغوشِ سرنگم چه کنم
من به شین تو شدم شهرهی شهر ای شاهین
بیتو با شینترین شینِ قشنگم چه کنم
ماشهام در پی یک ضامنِ سردمدار است
بچکانم که گرفته سرِ جنگم چه کنم
منِ جانبازِ خیالی شدهام قالی باف
گره افتاده به کارِ دلِ تنگم چه کنم
آرزو آذریفر