تماس: [email protected]
شریفی عزیز درود بشما!
به مناسبت تجلیل ازهفتمین سالگرد بنیاد جهانی(سبزمنش) به مدیریت شما که در برگهء تان خبر نامه گذاشته بودید، اینک قطعه شعری برای نشر فرستادم امید که در این شماره نشر شود.
یادی از گذشته ها:
خوشا آن سال ها که همدلی بود // رفاقت بود، شور و محفلی بود
حکومت بود، مردم شاد و آرام // که صلــــح و آشتی یکدلی بود
برادر وار کردیم، زنده گانـــی // صداقت بین ما،همچون پُلی بود
نه جنگی بود و نی هم اختلافات // نه دزد و راهزن، نی قاتلی بود
اگر چه مستمند و خوار بـــودیم // ولیکن صلح، در هر منزلی بود
نبود این قصر ها از خون مردم // در و دیوار مردم، کاهگلی بود
زمین ها، بار می داد سال درسال // زراعت بود، کِشت وحاصلی بود
به باغ و راغ و بامِ خانـــه ی ما // کبوتر بود، ساری، بلبلی بود
همیشه میهمانِ خــــانه ی مـــــا // یکی از بلخ، دیگر، کابلی بود
به هر فصلِ خزان و هر زمستان // بخاری گرم و گاهی صندلی بود
به دستر خوان ما هر ماه، یکبار // گهی شور با و گاهی قابلی بود
مزارجان جشن نوروزی به هرسال // زیارت شاه مردانِ علی بود
به شب هـــــای تمـــــام ماهِ روزه // هماهنگ، ساربان، احمد ولی بود
که می خواندند ، آهنگ « شمالی» // قوالی خوانی، شعر بیدلی بود
به جشن عید و شب های عروسی // تمام شب، نشاط و خوشدلی بود
نه رشوت بود در کشور نه غارت // نه پاتک ها و ظلم اردلی بود
نه توپ و تانک و زراد خانه ها بود // نه این آدم کُشی، نه قاتلی بود
معارف بود، هنرها بود و فرهنگ // نه طالب نی مجاهد، نی چلی بود
قناعت بــــــود با نـــــور اریکین // نه پرچاویِ بـــرقِ بِل بِلی بود
میان دختـــــران شهــــر کــــــابل // نگارِ من، بلنــد و کاکلی بود
خوشا ! آن سال ها«نایل» که بودیم // رفیق زورِ ما، احمد علی بود
دستگیر نایل- لندن