تماس: [email protected]
تو نبودی و در غیابت تو!
یکشب این جا بهار آمده بود
شاخهها را شگوفه باران کرد
روی گلهای باغ را بوسید
غنچهها را یکسر –
به زبانهای ما ترجمه کرد.
- ••
تو نبودی و در غیابت تو
یکشب اینجا درون جنگل سرد
راستی آفتاب آمده بود
یک به یک باغ را نوازش کرد
روی برگ شگوفهها خوابید
رازهای نگفتنی را گفت
- ••
تو نبودی و در غیابت تو
یک زمستان ز شهر میکوچید
آن شب اینجا که ابر میبارید
حلقهی در بهار میکوبید
- ••
تو نبودی و در غیابت تو
یکشب اینجا بهار آمده بود
کاشت بر خاک یک محبت محض
تا که آینده سبز سبز شود.