تماس: [email protected]
ظرف چینی که شکست
مادر از خواب پرید
پسرک هیچ نگفت
خواهرش جیغ کشید
تا بخواهند که فکری بکنند
پدر از راه رسید
پسرک هیچ نگفت
پدرش آه کشید
تا پسر خواست که حرفی بزند
اشک بر گونه چکید
پسرک هیچ نگفت
پدرش گفت که این ظرف سفید
یادگار پدرم بود که از مکه خرید
من ندیدم پدرم را اما
مادرم گفت که در زندگیش خیر ندید
سالها پیش که این ظرف ز دستم افتاد
مادرم هیچ صدایی نشنید
گوشه ی ظرف پرید
سوی دیگر غلتید
خواهرم روحش شاد
بر سرم دست کشید
و برادر که جوان رفت ز دست
زود یک چسب خرید
ظرف را وصله زدند
هیچ کس هیچ ندید
حیف شد حیف سر انجام شکست
ظرف زیبای سفید