تماس: [email protected]
میرَوی ولی بَرگرد دل گرفته چون ماتَمْتْ
من عوض نخواهم کرد با تمام این عالَمْتْ
جُستهای و میدانی کَس نَشُد چو ما شیداتْ
میشود کسی پیدا جان فداتر از ما هَمْتْ؟
تو بهشتِ من هستی بیگمان ولی حَتّی
دوزخی اگر باشی تا همیشه همراهَمْتْ
اِی فَراتَر از خُوبان، پیشِ من ندارم شک
تو فرشتهای، خوانند، عالَمِی اگر آدَمْتْ
با چنین صفا رُویی، بس کن از جفاخُویی
میکنی گمان آیا، میکُشد نه ما را غَمْتْ؟
عیسَوی دَمی جانا، بیسبب نکن ای گُل
دَم دریغ از من چون، زنده میشوم با دَمْتْ
ای که روحَمی در تَن، آن به آن فدایت جان
نازنینتر از جانی، جان سپردم آیا کَمْتْ؟
ابراهیم حاج محمدی قمر