تماس: [email protected]
مرور رده
داستان کوتاه
داستان های کوتاه سبزمنش
ساموئل/ شمیلا شهرابی، عضو فعال و مؤثر بنیاد جهانی سبزمنش
صنوبر که سینی چای، دستش بود، گفت:« چای بیاورم، میام!»
حاجی این بارم با صدای لرزان، پاسخ داده بود: «نه، فعلا چای نمی خواهم، بیا بنشین.» وقتی…
سرانجام نصیحت جاهلان
*سرانجام نصیحت جاهلان*
شب،دامن سیاه خود را بردشت وصحرا گشوده بودوسوز وسرما مهمانی ناخوانده برای سیاهی شب بود.بوزینه های بیچاره هرکدام به…
قیمت زندگی( داستان کوتاه و آموزنده)
قیمت زندگی
فرزندی از پدر قیمت زندگی را پرسید.پدرسنگى زیبا به او داد و گفت بردار و ببر بازار، ببین مردم چقدر می خرند؛ اگر قیمت…