تماس: [email protected]
مرور رده
داستان کوتاه
داستان های کوتاه سبزمنش
سرانجام نصیحت جاهلان
*سرانجام نصیحت جاهلان*
شب،دامن سیاه خود را بردشت وصحرا گشوده بودوسوز وسرما مهمانی ناخوانده برای سیاهی شب بود.بوزینه های بیچاره هرکدام به…
قیمت زندگی( داستان کوتاه و آموزنده)
قیمت زندگی
فرزندی از پدر قیمت زندگی را پرسید.پدرسنگى زیبا به او داد و گفت بردار و ببر بازار، ببین مردم چقدر می خرند؛ اگر قیمت…