تماس: [email protected]
حساب کاربری من



چشمِ مداوا با تو باز این دل من میل کلیسا دارد جذبه ی مریم و هم معجز عیسا دارد دل در آھنگ کلیسایی خود، باز نشان از صدای خوش افسونگر شیوا دارد من زلیخا صفت و عشوه ی تو کنعانی حسرت عشق تو در کنج دلم جا دارد تو نباشی دل من […]

شعر پارسی
شعراز دیرباز تاریخِ تمدنِ ایران زمین، همواره در محورِ محافل و مجامع و معابر ملی و آیینی و سرزمینی بوده است. تا آنجا که به تاریخ شعر پارسی برمیگردد، حضور این شعر در متنِ تحولات و تفکرات جهان باستانی ایران، همانا ایران زمین، بدون ذره ای تردید، انکارناشدنی است. شعر، چه بخواهیم چه نخواهیم، چه دوست داشته باشیم چه نداشته باشیم، بخش اعظمی از میراث فکری فلسفی و زیبایی شناسانۀ تمدن ایران زمین را در کنار انواع و اقسام تَتَبعات ادبی نمایندگی می کند. خودِ شعر، برخلاف اغلب سنت های شعری جدید، در جهان ایرانی، از آستانه های فلات ایران زمین تا کرانه های سِند، هماره توانسته است یکی از مهمترین دستمایه هایِ تفکر باشد. یعنی نه صرفِ زیبایی محض، که در وسیع ترین معنای کلمه: آرایش و چینش و سنجشِ کلمات، در خدمتِ برسازیِ معنای ستُرگ. در تصور من این معنی از شعر است که باعث شده است شعر پارسی، چه در وزن و عروض و قافیه و دیگر فُرم های بیانی، همزمان که در محتوا، حکمت و تربیت، در صدر برترینِ سنتهای شعری جهان بدرخشد. امروزه بر اهل تحقیق روشن است که شعر، افزون بر آنکه محل تفکر و حکمت و ذوق شناسی نخبگان و سخن شناسان ایرانی است، در کانونِ آیین ها، و جشن ها و مناسِک و معابد و مظاهر اصلی تمدنی ما نیز قرار داشته است. در هیچ آیین کهنی نیست که شعری، نغمه ای، ترانه ای یا سروده ای، به شکلی جمعی، بازخوانی مدام نشود. در هیچ خانه ای و منزلی و محفلی نیست که شعر، چه در شکل شعری اش، چه در شکل ضرب المثلی اش ، در متن کانونِ آگاهی ایرانی نباشد. شعر، آیین جمعی ماست. هر جمعی، خواه به هر دلیلی، چه نوروز باشد چه مهرگان، چه یلدا باشد چه تیرگان، چه در آغازِ فصل کشت باشد چه در پایانِ فصل برداشت، چه در هنگامۀ نخستین ضربۀ تیغِ داسِ روستایی نشینان بر پهلوی نحیفِ نخستین گندم باشد چه در هنگامۀ کوبیدنِ خرمَنی از همان گندم، چه در شادیِ دختری تازه به قبای عروس درآمده باشد چه در سوگِ زهرآگین و جانسوزِ پسری تازه به قامت مردی درآمده باشد، چه در لحظۀ انعقاد نطفه ای در بستری در کوچه پس کوچه های شهر باشد، چه در متنِ و بطنِ دردِ مادری خسته و پا به ماه باشد، شعر است که معنابخشِ لحظه لحظه هاست. این معجزۀ شعر پارسی است که درآمیخته با تک تکِ لحظات و دقایق انسان ایرانی است: درست از آن زمان که از دردِ مادری پا به ماه زاده میشود تا آن زمان که با دردی همنظیر روی در نقاب خاکِ این سرزمین می کشد در لابلای شَروهها و مویهها و سوگهای مادران.✅
نسرین حسینی

سوگ پدر
پرکشيدى درغمت دل داغ ديد
بى حضورت ازهمه عالم بريد
زندگى بعدازتوديگرپوچ شد
غنچه هاى شاددل راغصه چيد
رفتى ودل جامه را برتن دريد
رفتى واشک غمم هردم چکيد
آه دیگر برکه باید نازکرد
دست پرمهرکه رابرسرکشيد؟
کاش برگوشم دوباره اى پدر
ازقدمهايت صدائى ميرسيد
#نسرین_حسینی

میخگ آنکس که شد دلبند تو ،کی میرهد از بند تو آشفته گردد حال دل ،با فتنه ی لبخند تو برگرد تو پروانه سان ،گردم اگر سوزد پرم منعم نکن از عشق خود، سودی ندارد پند تو لب را چه گویم مختصر،کندویی ازشهد وشکر با بوسه ای کام ودهن، شیرین شود از قندتو گفتم خریدارش […]

شیخ ،منبر ،دروغ، افاضات،

“کولی وچشمه” دخت کــولی درد دل با چشمه ی پر آب کرد زخم های بی شمارش چشمه را بی تاب کرد تا نمــــودم تکـــیه بر آن آدم رذل و دغــــل سالها بودم پریشان حــــال و زانو در بغــــل سهم قلبم درجفایش سوخت از این سرنوشت گشته زخمی جسم من ازتیغ یاری بد […]

جاجتگه دل عاشقت غرق تمناست نمیدانی تو عشق تو هدیه زیباست نمیدانی تو زندگی برگ خزانیست چنین دوراز تو سردی صد شب یلداست نمیدانی تو کشتی دل همه دم جاری دریای تو شد موج در موج تماشاست نمیدانی تو مستی دل ازل و شور غزل با تو به سر شعر من شور مصفاست نمیدانی تو […]



