تماس: [email protected]
پا به پایت که راه می رفتم، دل به دریا سپردنم دیدی
در نگاهت نگاه می کردم، وقتی از من قرار دزدیدی
در سیاهی غروب چشمانت، آفتاب امید را دیدم
یک سبد نو بهار در قلبم، کاشت دیوانه گی و ترسیدی
کم کمک باد عشق می بوسید، دست های امید قلبت را
مثل مهتاب در دلِ دریا، موج لمست نمود لرزیدی
در دلت خاطرات می روید، چون شقایق به دامن صحرا
یاس ها در پیاله می ریزد، عطر لبخند های جاویدی
آسمان در نورد گیسویت، از تنِ شب گلاب می ریزد
ماه در انقلاب چشمانت به هلاکت رسید؛ خندیدی
واژه ها می چکید چون باده، قطره قطره بروی لبهایت
در شراب غزل که حل گشتی، هی به رقص آمدی و رقصیدی
#مروت