تماس: [email protected]
دکتر “بهزاد خواجات” شاعر، منتقد ادبی، مدرس دانشگاه و بازیگر نمایش ایرانی، زادهی ۲۵ آذر ماه ۱۳۴۷ خورشیدی در اهواز است.
وی پیدا کردن کتاب شعر “ماسهها و حماسهها” مجموعه اشعار “کارو حقوردیان”، به شکلی تصادفی، در گوشهای از خیابان، و نیاز درونیِ خودش به گفتن دردِ دلهایش را، عامل گرایش به سرایش، میداند.
وی از ۱۳۶۲، به عضویت مرکز آفرینش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اهواز درآمد.
از سال ۱۳۶۳، در هر قالبی (سپید، غزل، رباعی)، شعری میسرود و به روزنامههای اطلاعات و زن روز میفرستاد که بعضی از آنها چاپ میشد. از ۱۳۶۵ کار شعر را جدی گرفت و از آن زمان، علاوه بر شعرهایش، مقالههای ادبی و نقدهایش، در بسیاری از مجلهها و نشریات ویژهی ادبیات و هنری مانند تکاپو، آدینه، عصر پنجشنبه، دوران، کادح و برخی از نشریات خارج از کشور به چاپ میرسید.
او در سال ۱۳۷۳، کارشناسی زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه شهید چمران اهواز گرفت و اکنون دکترای ادبیات دارد.
وی عضو انجمن ترویج زبان و ادب فارسی ایران طی سالهای ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۰ و استادیار گروه ادبیات فارسی، واحد اهواز، و دانشگاه آزاد اسلامی، اهواز، طی سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۹۹ است.
او در سال ۱۳۶۹، به خاطر بازی در نمایش “آیات”، کار “نعمتاله لاریان” به عنوان بازیگر برتر مرد استان خوزستان، شناخته شده بود. همچنین در نمایش دیگر او، با نام “شام آخر” به جشنوارهی نمایش کشوری فجر، رفته بود در نمایش “دفینه مرگ”، نوشتهی “علی سالم” و به کارگردانی “حسن دریاگرد” و نمایش “وُلپُن” نوشتهی “بن جانسون”، با برگردان “عبدالحسین نوشین” و کارگردانی “لاریان”، بازی کرده بود و کارگردانی نمایش “سیزیف و مرگ”، نوشتهی “روبِر مِرِل” و برگردان “احمد شاملو” را در کارنامهی تئاتریاش داشت.
دو کتاب او، چند پرنده مانده به مرگ؟، برندهی جایزه “پکا” و کتاب جمهور، برندهی جایزهی “کتاب سال” شدهاند.
▪︎کتابشناسی:
– چند پرنده مانده به مرگ؟ – نارنج – ۱۳۷۸
– جمهور – نیم نگاه – ۱۳۸۰
– منازعه در پیرهن – رسش – ۱۳۸۱
– مثل اروند ار در مخفی – داستان سرا – ۱۳۸۲
– زبان و ادب فارسی (با همکاری دکتر مریم بختیار) – داستان سرا – ۱۳۸۳
– حکمت مشاء – پکا – ۱۳۸۸
– رمانتی سیسم ایرانی – بامداد نو – ۱۳۹۱
– بو نوشتن برای شرجی – فصل پنجم – ۱۳۹۲
– در وضعیت کوانتوم – چشمه – ۱۳۹۳
– میخ بازی برای مرتاضان – سرزمین اهورایی – ۱۳۹۵
– صفر سفر – کتاب هرمز – ۱۳۹۸
– خالکوبی پروانه بر اژدها – فصل پنجم – ۱۳۹۸
– در چشم تو آهستهتر (با همکاری آفاق شوهانی و ابوالفضل پاشا) – مهر و دل – ۱۳۹۹
– از جهنم خودنویسم (با همکاری دیگران) – مهر و دل – ۱۴۰۰
▪︎نمونه شعر:
(۱)
[شب]
شب به بیراهه میرود
آنجا که دراز دراز، بیابان کور
با عقربها و مارمولکها
هفت بازی ابدی را برده
و در این سمت، «هایدگر»
با رویت تمام ورقهای مرگ
بازندهای بزرگ است.
که حالا، حالاترها
خواب بزرگ، روباه را پشت و رو کند
سکه بسازد، بدهد به دست خلایق
که: چه فاضلابها!
چه طیارهها ساختهایم با مصالحِ تن!
و جنازهاش را در جوبِ آب یافتند
بیسر، بیپا و با یک چشم اضافی؛
لکههای تاریخ بر لباسش
و انعکاس فکر کبوترها بر حیرانی پوستش.
من رفته بودم
از آبادان اندکی رنج بیاورم
و در صفحهی حوادث روزنامه
جنینی به ده قتل اعتراف کرد؛
بلبشو در آسمان
و ردِ خون لابهلای تارهای کمانچه،
گلبول نوازی در شبهای جنوبی
و نتهایی گیر کرده در چنگکِ باد
که میچرخد، میچرخد
و حتا احمد رضا احمدی را واداشته به غیظ و غضب!
پروردگارا!
شب را آفریدهای و چشم او را
و نیمهای از من، آن قدر گرگ هست
که چند نیمهی دیگر را بفرستم به سواحل راین
تماشای آن دختر ۶ فوریه (۱۲ ظهر)؛
آهی ملایم در مِهی ملایم؛
چنان که همین دیروز
طیارهی خطوط ایرفرانس
یکباره در هوا منفجر شد
جعبهی سیاه میگوید
که کمترین مشکل سرنشینان
انهدام بود و مرگ بود.
این شکل جدیدی از بازی است،
سرفههای پیاپی در نخاع پدر
و انباشتِ فرهنگ
در نوازشهای مادرم (زرین تاج).
شب!
شب تا تهِ خود رفته و بازنگشته
اما آخرش چه؟
در تهِ این معبد، در تهِ این بعد
در تهِ این ساغر شکسته
آخر، آخرش چه؟
در من اگر یک قبیله پای میکوبد و دست میفشاند
پاسخ به زنی است که تکه تکه کرده خودش را
تا در تو ظهور آورد؛
گوشت چرخ کردهای با تک پوش آبی روشن.
این تمثیل
جان میدهد برای کتابهای دههی سی
که بچههای گوگولی، سرانجام
مشق خود را بر خاک بنویسند
و مسئول مربوطه خروج کند از جلدش
تا بگوید: شاملو، فخرِ شعر امروز است.
بیراهه در راههای اصلی،
کتیبههای شکسته، اینور و آنور
که به تمامی یک جملهاند از الف تا یا:
ما مقرر کردهایم، ما!
(۲)
من در دفتر یک مجله به دنیا آمدم،
آن طرف، مغولها
دکلهای برق را میجویدند
و این طرف، برجهای دو قلو
ارتفاع را خطر میکردند…
و حالا که غروب است
و تمامیِ اهلِ فرهنگ
رفتهاند به یَلَلی تَلَلی
من ماندهام چه گونه باز گردم
به تصویر مادرم
که سرسختانه مرا باردار است
در خبرِ یک سقطِ موفق
در خیابان لالهزار
جنبِ کلیدسازیِ صداقت نو.
(۳)
[چند روز دیگر]
چند روز دیگر دستانت بخار میشوند،
کم کم به بالا میروند
تا به دستان من
که تند تند به پایین میریزند، سلام کنند.
تا چند روز دیگر بیاید، هنوز وقت داریم
که نارگیلهای تازه بسازیم
و در درخت پنهان کنیم،
وقت داریم که از چشمان خرگوش بگوییم
بیآن که از چشمان خرگوش گفته باشیم
و بچهای که در زده و میگریزد
ما هم با او فرار کنیم
تا از کشتی نوح جا بمانیم
و نقشینهای شویم در شوش
با نیم تنهی کوسه و سر مرد دانا.
او میگفت: کوهها را باد ساخته است.
میگفت: شاهنشاه
چند دقیقه قبل از مرگ امر فرمودند:
بگویید مجسمهها را رها کنند
بروند به جرز دیوارها.
و چند روز قبل
دو شبح در مهی سرخ گم میشوند
انتهای کوچهی بنبست.
وقت داشتی نگاهم کنی
وقت داشتم نگاهت کنم
اما غروب
که از کنار چناری تناور میگذرید
و گنجشکان غوغا کردهاند
بیشک چند روز بعد است.
(۴)
[ساعتها]
ساعتها عطیهای آسمانیاند
وگرنه این تیک – تاک معصوم کجا
و بازوان گرگ دریدهی مادر کجا؟
وضعیت عجیب، هنوز هم
پا در میانی سیمرغ در زودپز است
برای حل مسئلهی چشمهای تو
و گر نه این سیگار بعد از قهر،
آخ از این سیگار بعد از قهر…
اما این که در سطر اول
ساعتها را عطیهای آسمانی خواندم
لج بازی بر سر سکوت این پیانوست
که با تارِ یحیا
رفته چیزی در بیاورد از ته شب
و دندان قروچهها، ریسههایی رنگی
بر دم گاوی زرد
که زنی را وارونه حمل میکنند.
شش مداد در شش گوشهی دنیا
سوگوار حرکت یک پای گوزناند
و هفت شاعر، در هفت دریای سیاه
پیاله بر هم میزنند با سر بریدهی خود
اگر دیده بودید، صبح، امروز
کوتاه آمده بود آسمان
و از تلویزیون، صدای ساکتی که نپرس
(کأنّهُ صدای هضم یک دیو در یک دیو)
اما برای خرگوش ماندن
تنها مانع موجود
هنوز هم هایدگر است
که با لباس مبدل در خانهام راه میرود
و سیاه پوشیده
بر ماهیچهها و رگهایی بیپوست.
تیک – تاک…
تیک… تاک…
میبینید که فریب تان دادم.
از اول هم
این صدای هیچ ساعتی نبوده.
(۵)
در رویای من چه میکنی؟
آن روز که تو کیف مخملیات را
روی دوش انداختی و رفتی
و بعد آمدی که: عینکم را جا گذاشتم
دیگر نبودی!
و من با کسی عینهو تو، در خود زندگی میکردم.
اما تو، حالا، این جا، در این شب یکشنبه…
قفل رویا میجویم
و ابرها شکلک در میآورند
و من را نشان میدهند با خندههایی صامت و بیمعنی
اما من نمیبینم
و تنها با بند کیف تو ور میروم.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی