تماس: [email protected]
حال این دل را مپرس
در دلم طوفان به پا شد حال این دل را مپرس
خنده ها از لب جدا شد حال این دل را مپرس
چشمِ مشکینت مرا شیدای لب های تو کرد
بادلم شب پا به پا شد حال این دل را مپرس
من به جادوی دو چشم تو دلم را باختم
این بلا اندر بلا شد حال این دل را مپرس
شور و شوقی در دلم افتاده از رویای تو
بوسهای بر من روا شد حال این دل را مپرس
در کمینگاه نگاهت مانده بودم سالهاست
بعد تو بر من جفا شد حال این دل را مپرس
با عداوت بسته شد راهِ رسیدن به شما
راه ما از هم جدا شد حال این دل را مپرس
افسانه مهدویان