تماس: [email protected]
دل پر و دستان خالی ابر چشمان بارور
کاسه ی صبر از فضولی های دوران بارود
شخم زد کرت دلم را بزر کرد آواره گی
بختم از آشفته حالی در بیابان بارور
زرق گردیده گمانم درد در خونم که دل
می فشارد بی تعلل در رگ، و جان بارور
بره ی بیچاره ی از گله دور افتاده ام
سهم گرگ ام یا که سازم سیخ چوپان بارور؟
ماه زیبا است شاعر! آب آلوده شده
بیت ها را می کند آب خروشان بارور
در جهان بی مروت یک دلی خوشحال نیست
هریک از درد جدایی یا غم نان بارور
#مروت