تماس: [email protected]
فکرِغارت
کمال ما بجز تیر و تفنگ نیست
بجز کشتن برای یک نهنگ نیست
ربوده فکرِ غارت هوش ما را
قرار ما بجز مردن به جنگ نیست
لبریزِماتم
درون کوچهها پر گشته از غم
تمام چشمهها لبریزِ ماتم
تو گویی شهرها آتش گرفته
الهی درد ما را کن تو مرهم
تفنگ
تمام کوچهها خون است و جنگ است
دل شهرم برای صلح تنگ است
نمانده شهر مارا شور و مستی
به هردستی که میبینی تفنگ است
باور
برایم قصه کن از عشق و باور
که روحم خسته شد از شور و از شر
تمام عمر بودم در اسارت
نمیدانم دگر کی میکشم پر؟!
واقعال عالی بود و دلنشین