تماس: [email protected]
کماکان از لب دریا گرفته، الی لبهای دلبر می نویسم
کنار حرف های عاشقانه، ز درد نابرابر می نویسم
شمیمی خاطراتم را بریزم، بروی صفحه ی تاریک غربت
من از لالایی های کودکانه، بیاد مهر مادر می نویسم
خطوط چشم های زنده گان، به دور آفتاب گرم قلبم
کشیده، در زمستانِ جهانی که یخ بسته سراسر می نویسم
گمک های گلوی کودکی را، که می خواند «قُقو قو» در خیابان
بروی صفحه برگ چنار و دلِ ماهی شناور می نویسم
چنان لبریز از درد است قلبم، که می ریزد به دامن دانه دانه
شبیه اشک از چشم یتیمی، بروی خاک گوهر می نویسم
شود وحشی ترین تندیس دنیا، چو عشق از قلب آدم پا بگیرد
کمی از لحظه های عاشقانه، کمی از عشق دختر می نویسم
مرا دزدید با اخم نگاهش، اگرچه بیخیال از حال من بود
ولی من از ملاق چشم هایش، چو پرواز کبوتر می نویسم
چه گل های که دارد می شکوفد، در اندام خیالاتم شبانه
بود مهتاب قاب عکس مریم، شبم از روز بهتر می نویسم
«شتر دزدی که با خم خم نمیشه»، بیا ماهی شو و در من شنا کن
ز پشت پرده پنهان دیدنت را، اگرچه با خط زر می نویسم
#مروت