تماس: [email protected]
یک درخت خشک و تنهایم در سر کوی وصال او انتظار
روشنی صبح هستم از وصال او ، وصال او اینقدر دورِ دور
هجر او اینقدر بی تدبیر نو دهایم باد می روبند با
امید رحمت و تدبیر از تنِ بیچاره حال من نهالی دیگر
باز می سبزد با امید وصل بی امثال پیش پایش باز
میرقصد از وجود عشق پر طغیان نو نهال تازه می روید
با صبوری نور وصلش را مثل من مستانه میجوید باز
میرقصد به سوی نور ، با امید لحظه ی دیدار
انتهایم ابتدای اوست ، ابتدای عشق نا تکرار
عبدالقهار قاسم