تماس: [email protected]
از دست رفته قوّتِ بازو و تاب ما
در غم شناور است خیالات و خواب ما
مبهم ترین سوال غم و غصّه گشته ایم
قادر کسی نشد که بیابد جواب ما
ما انعکاس سایه ی اندوه و ماتمیم
درد است و رنج در همه جا بازتاب ما
لبخند می زنند رقیبان و دشمان
بر قامتِ خمیده و این اضطراب ما
گل های سرخ و زرد چمن سر نمی زند
سرد است و بی فروغ چرا آفتاب ما
بازیچه های دست دو جاهل شدیم، چون
در زیر پا شدهست مه و ماهتاب ما
مائیم طرد و رانده ز میخانه های شهر
خونابه گشته است به ساغر شراب ما
ما داستانِ پر غم تاریخ خسته ایم
تلخ است صفحه صفحه و سطرِ کتاب ما
“صافی” دگر منال که ما بِه نمی شویم!
گندم تر است و کُند شدهست آسیاب ما….
.
#محرابی_صافی