تماس: [email protected]
شاید این فکر و همین اشعار ترکم میکند
موریانه گونه این رفتار ترکم میکند
تا به تصویرِ قشنگی بچّه آهو میرسم
خیره سر میمانم و گفتار ترکم میکند
خستهام تا تکیه بر دیوار جایی میکنم!
پشت سر میافتم و دیوار ترکم میکند
طبل عطّار است در دست و به دل موجِ غزل
این شگفتی ها چرا؟ هربار ترکم میکند
بی حضورِ شبپرک در باغ وقتی میروم
عطر سنجد، طعم سیب و نار ترکم میکند
کردهام دستانِ خود را حلقه در دورِ تنش
بیخبر در نیمه شب گیتار ترکم میکند
لمس گیسویش مُیسّر نیست، با این حال نیز
بوی تاکستانِ آن دلدار ترکم میکند
مینشینم در خرابآباد باغِ آرزو
صاحبِ مرغانی گندمزار ترکم میکند
در نیستانِ تنش با زاغ و سار و جغد و بوم
رهروی بیچارهام، نیزار ترکم میکند
سر به رویِ شانهاش خوابم، ولی دختِپری
میسراید شانهات بردار، ترکم میکند
ناامیدم میکند فریاد بی آواز دل
روی فرشِ صندلی تا… دار، ترکم میکند
صافیا! بینظم میگردم، خیالم خاک و دود!
لابه لایِ هر ورق چون یار، ترکم میکند….
۱۴۰۲/۰۵/۲۱
#محرابی_صافی