تماس: [email protected]
به غم نشسته دل و دیده، مهر دلبر نیست
دگر به هیچ کس و هیچ چیز باور نیست
سکوت پیشه کن و لب ببند و هیچ مگو
کسی که درک کند در زمانه دیگر نیست
شکسته، سوخته، آتش گرفته، پوسیده
پدر ببین پسرت شیر مرد مادر نیست
تنم هزار تَرک خورده خوب میدانم
ولی نشانهی شمشیر و تیر و خنجر نیست
دلم چو ماهی ملعون از آب کوچیده
دلم به بحر محبّت دگر شناور نیست
کم است فرصت و حالا غروب خواهد کرد
به آفتاب قسم دلخوشی میسّر نیست
ز راز و رمز دلم با خبر شدند همه
صدای مرد بلند است مثل دختر نیست
هوای شهر تو شاید همیشه بارانیست
وگرنه چشم تو چون چشم عاشقت تر نیست
شکفتنیست گهی درد و گاه آزادی
کسی سوار تماما به پشت یک خر نیست
برای من، به تو، گاهی به خویش دام کَند
منافق است در این شهر سرد، کافر نیست
خوشم که میگذرد روز های پژمرده
خوشم که درد و غم و رنجها مکرّر نیست
خوشم که میگذرد روزها، ولی افسوس!
توازنی غم و شادیِ ما برابر نیست….
.
#محرابی_صافی