تماس: [email protected]
آتش گرفته خرمن افکار سوخته
هر شاخه، شاخه، شاخه به تکرار سوخته
چیزی نمانده است به جز سنگ و خاک و دود…
غلّات در ذخیره و انبار سوخته
بارِ دگر به درد و غم آغشته میشویم
چون دانه، دانه “دالر” و “کلدار” سوخته
از دست فقر و ظلم و ستم؛ آه میکشیم
امروز، در زمانهی ما! کار سوخته
دیگر صدای زمزمهای عاشقانه نیست!
در شهر! چونکه توله و گیتار سوخته
از کوه و دشت و جنگل و صحرا که بگذریم
سرسبزیِ قشنگ چمنزار سوخته
از عطر و بوی سوختناش درد خاسته
در سینهها امید! که هربار سوخته
کاشانه مثل من به فنا رفته، دیدهای
دروازه ها شکسته و دیوار سوخته
شاعر که قبل از این به در و لانه میسرود!
جان کنده، کنده، کنده و بسیار سوخته….
.
#محرابی_صافی