تماس: [email protected]
من آن هوای بهارم که خسته از دودم
به جای سبز شدن ها، همیشه فرسودم
گذشت حال خوش و روز های شادابی
که شاه تخته تو بودی، وزیر من بودم
من آن پرنده ی وحشی! ز شاخ و… در گلها
پریدم و ننشستم… دمی نیاسودم
مرا به درد و غم و رنج تازه خواهد برد!
ردیف و قافیه ای شعر های مردودم
بیا که با تو پر آوازه ای جهان باشم
تو نیستی که منی درد دیده محدودم
اگرچه خون مرا ریختی زمین، هرگز
به خون پاک دلان دست خود نیالودم
من آن خراب… که حتی به خواب و رویاها!
نکرد هیچ عزیزی به بوسه خشنودم….
.
#محرابی_صافی