تماس: [email protected]
وقتی از مویت غزل می بافتم
زنده گی ام را به یک دو باختم
در بلندای سپیدار تنت
آشیانی چون کبوتر ساختم
غرق چشمانت شدم بی اختیار
دل به دست کودکان انداختم
ماه از من دور شد هرچند من
پا به پایش تا سحر می تاختم
خسته بودم از ندیدن ها ولی
با خیالت لحظه یی پرداختم
واژه ها پرواز می کرد از خوشی
وقتی از مویت غزل می بافتم
#مروت