تماس: [email protected]
شبیه شانه ی خم گشته زیر بار بود
شبیه درد دل و دست روزگار بود
چروک های جبینش نشانه ی پیری
نشان درد در اندامش آشکار بود
چه رنج ها که تنش را به لرزه می آرد
سفید، موی و دلش مثل شام تار بود
برای سنجش دردی که در دلش دارد
نه لحظه یی به حضور خدا تیار بود
شبیه کاج کهن زیر سایه اش ما را
گرفته تنگ در آغوش استوار بود
اگرچه لرزه در اندام و در صدادارد…
همیشه خنده به لب دارد و سخن گوید
همیشه دغدغه اش عشق پایدار بود
….
برای من پدرم مرد روزگار بود
به مثل کوه کهن سال در زمستان است
سرش سپید و دلش سبز چون بهاران است
نگاه گرم و ضعیفش به سوی چشمانم
چراغ کلبه ی دل، روح تازه در جان است
نبوغ دست خدا در جهان را دیدی؟
میان دست پدر جا گرفته پنهان است
پدر غرور بلند تو چون دماوند است
و سایه ات به سرم سایه ی خداوند است
#مروت